سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت نود و هفتم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

• در مورد ( عبدالعظيم حسني ) و جايگاه و زندگي ايشان و اينكه چگونه به ايران آمده اند و ...
• سوال بيننده : آيا ادعاي مولوي عبدالحميد براي تشكيل دو دولت فلسطيني و اسرائيلي با سيره رسول اكرم (ص) قابل تطبيق است و يا خير ؟
• نااميدي و ادعاي عجز مولوي عبدالحميد براي نابودي اسرائيل و پاسخ به او
• سخنان ابوبكر و عمربن خطاب و ادعاي عجز و نااميدي ، قبل از جنگ بدر
• عملكرد و سيره رسول اكرم (ص) در برخورد با يهوديان مدينه و ديگر يهوديان
• نقض عهد يهوديان در طول تاريخ به نقل قرآن كريم و رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار ( عليهم السلام )
• ادامه موضوع برنامه قبل در مورد بررسي سيره و سنت رسول اكرم (ص) با استناد به كتاب ابن شهر آشوب
• سوال بيننده : نظر شما در مورد كتاب ( كشف المراد ) از علامه حلي چيست ؟


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:28/07/1402

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد آله الطیبین الطاهرین

بینندگان عزیز سلام وقت شما بخیر باشد، برنامه آینه تاریخ را تقدیم حضور شما عزیزان می کنیم از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، برنامه ای که جمعه ها تقدیم حضور شما می شود و بازپخش آن را در صبح شنبه و همچنین ظهر شنبه می توانید ببینید؛ در خدمت شما هستیم همچون جلسات قبل و از محضر جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره میزبانی می کنیم ان شاءالله که بتوانیم این ساعات و دقایقی که در خدمت شان هستیم کمال بهره و استفاده را ببریم و جزو صالح اعمال ما و شما ثبت شود. استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب و احترام حضور حضرتعالی جناب آقای غضبانی دارم و همینطور حضور همه بینندگان گرامی این برنامه در هر جای این کره خاکی که شرف حضور دارند، از خداوند متعال بهترین ها را طلب می کنم برای همه عزیزان تأییدات و توفیقات روزافزون را،  بهترین تأییدات تأیید ما توسط مولا و سرور مان امام عصر (ع) هست که ما باید یاد کنیم از این بزرگوار بخصوص چنین روزی و شامی که متعلق به آن حضرت هست و عرض تسلیت هم دارم این حوادث اسفبار پیش آمده در غزه را، از خداوند متعال طلب می کنیم که ان شاءالله هرچه زودتر نصرت و فتح خود را نصیب  مسلمانان و مظلومان فلسطین بکند ان شاءالله و اجر این فجایع را که متوجه مسلمان ها هست ان شاءالله فرج امام عصر (ع) قرار بدهد.

مجری:

ان شاءالله به زودی زود آقا می آیند و عدل را جهان گستر خواهند کرد و حق مظلومان را خواهند ستاند، همانگونه که از حضرتعالی ما زیاد این را شنیدیم و یاد گرفتیم که سیره پیامبر و اهل بیت همواره دفاع از مظلومین بوده و قطعاً آقا حجت ابن الحسن العسکری هم هدفی جز این ندارد که حق مظلومین را بگیرد از ظالمین عالم. استاد عزیز ما یک برنامه ای داریم نیم نگاه در شبکه جهانی حضرت ولی عصر که جمعه ها پخش می شود ساعت 10 تا 11 در آن خلاصه ای از برنامه ها را می دهیم پیامک های بینندگان عزیز را می خوانند و انتخاب می کنند، من که با تهیه کننده صحبت می کردم، تقدیر و تشکر شده بود از این برنامه بخاطر این موضوع سیره نبوی که اخیراً آغاز کردید، جدای از اینکه برنامه خوبی بود، این بخش از برنامه که به سیره پیامبر اختصاص داده شده قابل تقدیر و تشکر بوده که حالا من از طرف بینندگان خدمت شما ارائه می کنم، حالا ما سیره را که حتماً بحث خواهیم کرد، در خصوص این که بالأخره امروز هم به مناسبت ولادت عبدالعظیم حسنی که این مناسبت درست است که در این اوضاع هست ولی خب تبریک عرض می کنیم خدمت شما و بینندگان؛ سؤال در این خصوص این است که عبدالعظیم حسنی کسی که از اصحاب امام هادی هست و در مدینه است، چه شد که آمد ایران؟ جریان آمدن شان به ایران و در شهر ری  چگونه است و اینکه آنجا به شهادت رسیدند.

استاد جباری:

جناب عبدالعظیم حسنی آنقدر جلالت قدر و بزرگواری دارد که  حق او با این کلمات ادا نشود؛ 4 ربیع الثانی هم به تعبیری، باید تعبیر کرد یادروز ولادت آن بزرگوار، چرا که اینکه در 4 ربیع الثانی به دنیا آمده در نیمه شوال، سالش را هم گفتند 4 ربیع الثانی سال 173، به تعبیری هم سال هست با ولادت حضرت معصومه (س)، چون ولادت حضرت معصومه را هم همان سال 173 گفتند، هم سن که تا زمانی که حضرت معصومه (س) در قید حیات بودند می شده در سال 201، ولی سال 173، گفتند سال ولادت عبدالعظیم حسنی را در 4 ربیع الثانی و وفات یا شهادت شان را در نیمه شوال سال 252، 2 سال مانده به شهادت امام هادی (ع)، این تاریخ نیمه شوال و همینطور، 4 ربیع الثانی که عرض کردم در متون کهن متأسفانه نیامده، تقریباً در منابع معاصر و متأخر آمده و به بعضی از منابع نسبت داده شده است، الزاماً شاید تعبیر سالروز یا بهتر است یادروز بگوییم، چون سالروز آنجایی است که یک قول قوی و متقن هست درباره ولادت یا تاریخ شهادت یک معصوم یا امام زاده، آنجا طبیعی است سالروز بکار می بریم، دقیقتر همین یادروز هست، ولی به هر حال یک اقدام بسیار خوبی است یادروز ولادت، یادروز شهادت یا یادروز ورود حضرت معصومه به قم، در اینها تعبیر یادروز خوب است مرسوم شود، به هر حال این شخصیت بزرگواری است، در منابع کهن درباره این شخصیت هم اطلاعات خیلی نیست، چنانکه درباره حضرت معصومه (س) اطلاعات موجود کم است اما همان مقدار روایات موجود حکایت از جلالت قدر حضرت معصومه دارد، درباره جناب عبدالعظیم حسنی همینطور، روایات معدود موجود حکایت از جلالت قدر این بزرگوار دارد که مورد عنایت ائمه معاصر خود بوده، هم محدث بوده نقل حدیث کرده، البته اینکه صحابی امام رضا (ع) بوده باشد را بعضی نقل کردند بعضی هم تشکیک کردند، اما قطعاً صحابی امام جواد بوده، صحابی امام هادی (ع) بوده، و محدث بوده نقل روایت کرده روایات متعددی از او نقل شده، در مسند اوهمی، یعنی روایات منقول از او هم جمع آوری شده، همایش سالها قبل توسط تولیت حرم مطهر عبدالعظیم حسنی بگذار شد و آثاری هم چاپ شد، و این شخصیت با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (ع) می رسد، عبدالعظیم ابن عبدالله ابن علی ابن حسن ابن زید ابن حسن، پدرش عبدالله معروف به قافه، عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن، با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (ع) می رسد، و جد او علی هم جزو همان مسجونین یا محبوسین و زندانیانی بود که منصور علیه اللعنه از اولاد امام حسن نوادگان امام حسن زندانی کرد در کوفه در یک سردابی، و بعد آنها همه در آنجا به شهادت رسیدند با یک وضع فجیع، جد او از آنها بوده؛ و خود عبدالعظیم حسنی که سؤال فرمودید که چرا به ایران آمد، دوره متوکل هست، اینکه در زمان متوکل در حال تعقیب او بود و خلفای بعد از متوکل و در زمان منتصر فرزند متوکل یک مقدار فضا سهل تر شد برای شیعیان، اما مجدداً در دوره مسعین و معتز فضا سخت شد، امام هادی هم در همین زمان معتز به شهادت می رسد، در این فضای خفقان که به هر حال ظنین شده بودند نسبت به عبدالعظیم حسنی، چون با آن پیشینه ای که از بنی الحسن سراغ داشتند و روحیه قیامی که بنی الحسن داشتند، پیشتر محمد ذی نفس زکیه ابراهیم قتیل باخمرا فرزندان عبدالله محض، قیام هایی در دوره منصور کرده بودند، لذا ظنین بودند، و هم به امر امام هادی می توان گفت و هم  برای دوره از فضای سامرا و مدینه که این جا در دسترس خلفای عباسی بود آمد به ایران، ایران یک پناهگاهی بود برای علویان، یکی از شواهد آن هم همین هست که ایشان چرا به ری آمد؟ ری اولاً شهر بسیار مهمی بود، اما امروز گستره تهران ری را تحت پوشش گرفته، اما در آن زمان ری مطرح بود، در واقع یک استان بزرگی بود که اگر کسی والی ری می شد مناطق متعددی تحت پوشش او قرار داشت، لذا به عمر سعد ملعون وعده ری داده بودند، می دانست آنجا چه خبر است، حاکمیت بخش وسیعی در اختیار او قرار می گرفت، در ری شیعیان حضور داشتند به نحو قابل اعتنایی حضور داشتند، از شواهد حضور شیعیان در ری همین است که ائمه معصومین (ع) در ری وکیل نصب می کردند، مثلاً ابوالحسین اسدی رازی در همین دوره است تقریباً و دوره ای از غیبت صغری سر وکیل هست در ری و این را می دانیم که ائمه (ع) در مناطقی نصب وکیل می کردند که تعداد قابل توجهی از شیعیان در آنجا حضور داشته باشند، اما اگر معدود باشند وکیل نصب نمی شود، شهرهایی که در آن تعداد قابل توجهی شیعه حضور داشتند و ساکن بودند، وکلا نصب می شدند، در ری این چنین بود، و لذا ایشان آمد و پناهنده به ری شد و مخفی شد در ری، اینکه مرحوم نجاشی مثلاً نقل می کند این رجالی بزرگوار ما در نیمه اول قرن 5 هجری که او آمد در جایی مخفی شد و می رفت برای زیارت یکی از فرزندان امام کاظم که گویا همین حمزة ابن موسی (ع) باشد که در کنار قبر عبدالعظیم حسنی دفن هست، خود اینکه حمزة بن موسی(ع) قبل از عبدالعظیم حسنی آمده به ری و در آنجا ساکن شده و در همان جا از دنیا رفته خود این نشانگر این نکته است که اینجا محل پناه علویان بوده محل حضور شیعیان بوده، اینکه یک امامزاده واجب التعظیم قدر متیقن و قطعی است، چون گاهی می بینیم در شهرهای مختلف به امام (ع) نسبت دادند در حالی که با وسائطی به امام کاظم می رسد، اما آنجایی که امام از اولاد مستقیم و بلا واسطه امام کاظم باشد موارد معدودی است باید دلیل داشته باشیم، این حمزة بن موسی یکی از مواردی است که تصریح تاریخی داریم در متون کهن در ارتباط با دفن او در ری؛ پس همین که او در آنجا حضور یافته و دفن شده و عبدالعظیم می رفته برای زیارت او از شواهد اهمیت ری و شیعه نشین بودن منطقه ری هست و برکاتی داشته و البته در برخی از متون که اعتبارش خیلی ثابت نیست، مثلاً مرحوم طریحی ادعا کرده که عبدالعظیم را زنده به گور کردند، که در قرن 11 چنین ادعایی مطرح شده، خب این ثابت نیست، ممکن هست نمی گوییم دروغ است، اما مرحوم شیخ طوسی مرحوم نجاشی در قرن 5، تعبیر وفات به کار برده اند، «توفی» در ری از دنیا رفتند، اینکه به شهادت رساندند، و البته بعید نیست از این جهت که چون به شهادت رساندن معمولاً گاهی با مسمومیت انجام می شد که امر مخفی بود، معمولاً مخفیانه سوء قصد می کردند و به شهادت می رساندند لذا گاهی در تاریخ خیلی برملا نمی شود چنین توطئه هایی، اما اینکه اگر زنده به گور کرده بودند خب طبیعتاً باید نقل می شد در چنین متونی، چون به شهادت رساندن آشکاری است، اما وقتی که از دنیا رفت و شیعیان آمدند برای تغسیل بدن این بزرگوار یک نامه و کاغذی در جیب او پیدا کردند که خودش را معرفی کرده بود که من عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن زید بن حسن هستم، و لذا در اینکه جناب عبدالعظیم حسنی در ری مدفون هست هیچ تردیدی وجود ندارد، از جهت تاریخی با توجه به همین شهادتی که کتب پیشین و متقدم داده اند، و قبر او همواره محل زیارت و توجه بوده، و مرقد مطهر ایشان رو به گسترش نهاده، یعنی باشکوه تر شده و آباد تر شده، مثلاً زمان صفوی یک مقدار گسترش پیدا کرد زمان ناصر الدین شاه هم گنبد ایشان مطلا شد و یک جایی است که ای کاش خداوند نصیب کند آرزومندان به زیارت قبر این بزرگوار بروند که اگر آن نقل امام هادی (ع) را مورد توجه قرار بدهیم حضرت ثواب زیارت ابی عبدالله (ع) را وعده داده در آن نقل.

مجری:

عظمت و شأن و جایگاه شان را در نزد امام هادی نشان می دهد،

استاد جباری:

البته در همین برنامه سالهای قبل ما این را اشاره کردیم مفصل وارد نمی شویم فقط اشاره می کنیم، آن حدیث عرض اعمال که بسیار مهم هست و مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی خودشان نقل می کند این حدیث عرض اعمال را که بسیار مهم است از دو جهت، یک جهت اینکه سیره این بزرگان هست، امثال عبدالعظیم حسنی که تالی تلو معصوم هستند و پا جای پای معصوم می گذارند و از معصوم آموخته اند، اینکه ما عقاید مان را که بخش مهمی از وجود ما است و تشکیل می دهد و گره خورده با جان ما این را بر امام معصوم یا یک مرجع مطمئن عرضه کنیم که دچار خطا و اشتباه در عقاید مان نباشیم، بخصوص امروزه در این آخر الزمانی که ما گرفتار این همه شبهات هستیم نمی شود به صرف یک شبهه آمد، یک تزلزلی در عقیده مان پیدا شود و یکم فرو بکاهیم عقاید مان را هم همینطور تا اینکه خدای نکرده از بین برود، بحث عرضه اعمال بر یک کارشناس یک نکته است؛ نکته دوم این است که عقاید خود را در بعد توحید و معاد و نبوت و امامت عرضه می کند به امامت که می رسد، و می رسد به امامت امام هادی بعد امام هادی می فرماید که بعد از من فرزندم حسن و بعد از او مردم چه خواهند کرد، و می فرماید که فرزند امام حسن غیبتی خواهد داشت که در آنجا آشکار نیست و حتی بردن نام او هم جایز نیست، منظور این است که در این زمان غیبت صغری بوده، و این از جمله روایاتی است که امام هادی (ع) خبر از هم ولادت و هم اوصاف حضرت حجت (ع) می دهند و بعد عبدالعظیم حسنی اقرار می کند به این عقیده و امام تثبیت می کند یعنی تأیید می کند، «ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ» خداوند تو را ثابت قدم بدارد در این عقیده.

ان شاءالله که حضرت حجت چنین دعایی را در حق همه بینندگان عزیز ما بکند که ثابت قدم باشیم در این عقیده  حق و راسخی که داریم نسبت به اسلام و تشیع و امامت اهل بیت (ع).

مجری:

خیلی متشکرم، حاج آقا بحث ما قرار بوده که در سیره نبوی باشد، یک سؤالی هم داریم که بی ربط به موضع نیست، مناسبت هم دارد شما هم اشاره داشتید به ماجرای غزه و فلسطین، ما در شبکه حضرت ولی عصر ویژه برنامه رفتیم برای این ماجرا، و اساتید محترم حتی اشاره کردند به برخی از اقوال برخی از آقایان که ادعا می کنند نماز جمعه می خوانند و امام جمعه هستند در شهر شان، و فکر می کنند عده ای هم پیرو شان هستند و هرچه او می گوید قبول می کند؛ سؤال شده در مورد همین آقا، آقای عبدالحمید را عرض می کنم، چون اسم او را قبلاً آوردند مردم هم خبر دارند عرض می کنم این سؤالی هم که دست ما رسیده همین است؛ که عبدالحمید ادعا کرده که دو تا دولت درست شود دولت اسرائیل شود و دولت فلسطین شود، یک همچین طرحی را پیشنهاد داده که هیچ مسلمانی همچین حرفی را قبول نمی کند، گفتند آیا این ادعای ایشان یا این طرحی که داده با سیره پیامبر قابل تطبیق هست یا نه؟

استاد جباری:

بله دیدم که در همین صحبتی که این آقا کرده در هفته قبل، قبل از اینکه این صحبت را بکند و این طرح کذایی را پیشنهاد بکند یک آیه یأسی هم خوانده که بله اینطور نیست که بتوانیم بر اسرائیل غلبه بکنیم و کار به جایی برسد، نمی شود و ما چنین قدرتی نداریم و بهتر است که قبول کنیم یک دولتی به نام اسرائیل تشکیل شود و یک دولتی هم به نام فلسطین کنار هم با خوبی و خوشی و خیر و سلامت زندگی بکنند.

همانطور که اشاره فرمودید ایشان خودش را سنی می داند، پس طبیعتاً براساس سنت پیامبر باید مشی کند، خب تاریخ و سیره و سنت پیامبر که کاملاً مشخص است ما در همین موضوع به قطعیات سنت پیامبر که همه نقل کردند، هیچ کس اختلاف ندارد، بحث نوع مواجه پیامبر با یهود که دیگر کاملاً مشخص است و مثل آفتاب روشن هست بر این اساس خوب است پیش برویم، اما قبل از این آیه یأس خواندن ایشان ما را یاد حوادثی می انداز در تاریخ که آنها هم آیه یأس خواندند، رسول خدا (ص) عازم بدر که بودند و خواستند استمزاجی بکنند که این اصحاب 313 نفر چقدر آماده هستند برای همراهی، ابوبکر بلند شد از جانب مهاجرین آیه یأس خواند، این در کتب تاریخی است، این عبارات را که عرض می کنم جستوجو کنید عبارات آن می آید، گفت که «یا رسول الله هذه قریش  و خیلائها فمات آمنت منذ کفرت و ما ذلت منذ عزت» این قریش هست دست کم نگیرید، قریش هست و غرور قریش و تکبر قریش از زمانی که کافر شدند ایمان نیاوردند، از زمانی که احساس عزت کردند ذلیل نشدند، و متوقع نباشید که اینها زیر بار اسلام بروند، پیامبر او را نشاند، عمر بلند شد، عمر هم شبیه همین کلمات را گفت و پیامبر نشاند او را بعد دیگرانی بلند شدند، سخنان حماسی گفتند مثل سعد بن معاذ، مقداد، سعد گفت که یا رسول الله ما تابع شما هستیم، ما مثل قوم موسی نیستیم که گفتند «اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»، ما می گوییم «اذهب انت وربك فقاتلا إنا معكما مقاتلون»، ما همراه شما هستیم، یا رسول الله قسم به خدا وارد این خارستان شوید ما دنبال شما می آییم، و مقداد فرمود یا رسول الله وارد این دریا بشوید به دنبال شما می آییم و تبعیت از شما می کنیم، دیگر وقتی که اینها اینطور سخنان حماسی گفتند پیامبر اکرم بشارت داد که گویا مصارع القوم را می بینم، فردا اینها بزرگان شان کشته خواهد شد، ایشان هم به نظرم تبعیت از امام خود دارد می کند، این دو امام ایشان آقای ابوبکر و آقای عمر، خلیفه اول و دوم در اعتقاد ایشان هستند، تبعیت از اینها کرد در این مسئله آیه یأس خواندن، و نه براساس حماسه که امر مطلوب در صدر اسلام است، که پیامبر تقدیر می کرد از شجاعان و مؤمنین دیگر؛ نکته دوم این است که ما برویم سراغ سیره پیامبر (ص)، پیامبر نسبت به یهودیانی که در مدینه ساکن بودند و صاحب خانه بودند، به این اعتبار که چند صد سال قبل از هجرت پیامبر (ص) به مدینه یهودیان از فلسطین آمده بودند، هجرت به جزیرة العرب کرده بودند و آمده بودند مدینه به طلب آن پیامبر موعود که متأسفانه بعداً مسیر دیگری را رفتند، بالأخره سالها در مدینه ساکن بودند قلعه و باغ و نخلستان امثال اینها را داشتند، پیامبر نسبت به اینها بعد از اینکه خیانت کردند، که خیانت شان یک هزارم خیانت های اسرائیلی ها نمی شود، اینها چقدر کشتند، چقدر زن و کودک را داریم می بینیم، یهود بنی قینقاع خیانت کردند یک زن مسلمان را می خواستند هتک حرمت بکنند، که نقاب از چهره بردارد، مرد مسلمانی رفت به دفاع از او آن مرد را کشتند و پیامبر اکرم این تعدی و تجاوز اینها را خیانت دانست، چون عهد بسته بودند با پیامبر در بدو ورود پیامبر به مدینه نقض عهد کردند متعرض یک مسلمان شدند، پیامبر اکرم از اینها خواست که تکلیف را مشخص بکنند رجز خواندند برای پیامبر و پیامبر آنها را اخراج کرد از مدینه، نه اینکه حالا بمانید یک دولت شما داشته باشید یک دولت ما داشته باشیم، بعد دو سال بعد، در سال چهارم یهود بنی النضیر خیانت کردند چه بسا قصد قتل پیامبر را کردند، قصد کردند که از بالای دیوار سنگی بیندازند بر سر پیامبر و پیامبر را به شهادت برسانند پیامبر اکرم به اذن الهی قلعه شان را محاصره کرد و اخراج کرد و به این شرط که فقط یک بار شتر هر خانواده ای از اموال خود بتواند بردارد، این هم طایفه دوم که اخراج شدند، ماند طایفه سوم که یهود بنی قریظه بود که پیامبر مجازات شدید تر کرد، چون خیانت کردند وقتی سپاه احزاب آمدند برای محاصره مدینه اینها در خفا با آنها ساخت و پاخت کردند که اینها از پشت حمله کنند و پیامبر بعد از رفتن سپاه احزاب به امر الهی بلافاصله محاصره کردند و اینبار مردان جنگی آنها را مردم دستور اعدام شان را داد که بیش از 100نفر بودند، دستور اعدام مردان جنگی شان را داد و زنان و کودکان را هم تبعید کرد به نحوی، یعنی فرستاد به نجد که به عنوان اسیر به آنجا منتقل شدند و فروخته شدند. اگر دنبال سیره پیامبر هست آقای عبدالحمید طبیعتاً این سیره پیامبر است، نسبت به چه کسانی؟ نسبت به کسانی که ساکن بودند در مدینه نه نسبت به اسرائیلی که آمده غاصب هست، از زمانی هم که غصب خود را شروع کرده، این غصب همراه با جنایت بوده، یکی می آید یک جایی ساکن می شود اما مثل آدم عمل می کند و یک مسیر درستی را پیش می رود، به عنوان اینکه موطن اصلی یهود فلسطین بوده ای مسلمانان بگذارید باهم یک زندگی مسالمت آمیزی داشته باشیم ما هم باشیم اینجا عبادت مان را بکنیم به اندازه خودمان در حکومت سهیم باشیم، خب این یک مسیر است، یک مسیر این است که اینها تمامیت خواه هستند، می گویند اینجا هیچ فلسطینی و هیچ مسلمانی ساکن نباشد و قدس و همه برای یهود باشد این هم همراه با جنایات فجیع، آن وقت چنین جایی پیشنهاد این است که یک دولت همسان اینجا تشکیل شود مگر تشکیل ندادند، همین دولت کرانه باختری مگر قرارداد نبستند باهم که یک دولت مستقل فلسطینی آنجا باشد، چقدر به آن قرارداد عمل کردند، بارها شهرک سازی در آنجا انجام دادند پیش رفتند و نقض پیمان کردند، اصلاً یهود هست و نقض پیمان، وقتی مروان خواست مجدد بعد از جمل با امیرالمؤمنین بیعت کند فرمود «کف یهودی» کف دست او دست یهودی است، یعنی آنقدر مثل بود و اینها معروف به نقض عهد بودند، و شاهد قرآنی هم دارد اینکه نقض عهد می کنند اینها، دعو و سجیه شان نقض عهد است در سوره مبارکه انفال هست به نظرم که آیه می گوید اینها سجیه شان نقض عهد است، بالأخره این چنین هست کسانی که آزمون شان را پس دادند واقعاً جای چنین پیشنهادی است؟ اگر از منظر سیره بخواهیم یک مقدار ارزیابی بکنیم حرف ایشان را می بینیم چقدر باطل هست این سخن

مجری:

فقط همین سیره ای که دست ما رسیده و خودشان هم قبول دارند منابع خودشان هست

استاد جباری:

قرار شد اینها تابع سیره پیامبر باشند

مجری:

بله، در واقع شما می خواهید به اینها بگویید آقا تو با این عقیده ای که ادعا می کنی داری، به عقیده خودت هم عمل نمی کنی

استاد جباری:

پیامبر نسبت به کسی که نقض عهد می کرد مماشات نمی کرد، چه یهودی که نقض عهد کردند اخراج شان کرد و مجازات کرد، چه قرشی که بعد از صلح حدیبیه در سال 8 نقض عهد کردند، پیامبر اکرم 10 هزار نیرو برد و مکه را فتح کرد.

مجری:

خیلی جالب بود استفاده کردیم، دست شما درد نکند، استاد عرض کردم خدمت شما که بیننده ها از همین بحث سیره نبوی خیلی تشکر کردند و ما در جلسه قبل شروع کردم بحث سیره نبوی را به صورت خاص و  محبتی که شما فرمودید از کتاب ابن شهرآشوب رحمة الله علیه آغاز کردید و در مورد آداب و سننی که در آنجا ذکر شده، اگر صلاح می دانید ادامه بدهیم همین بحث را خدمت شما باشیم.

استاد جباری:

بله این بیان حدود 2 صفحه ای مرحوم ابن شهرآشوب که همانطور که در آغاز عرض کردم فرمود که

«الْتَقَطَهَا مِنَ الْأَخْبَار»

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 145

جمع بندی است، مجموعه اخبار درباره سیره و سنت رسول خدا (ص) در اینجا جمع شده و بخش مغتنمی هست، بخشی را عرض کردم، فکر کنم رسیدیم به این جمله که فرمود

«يُرْدِفُ خَلْفَهُ عَبْدَهُ أَوْ غَيْرَهِ»

پیامبر اکرم ترک مرکب خود سوار می کرد

عادتش این بود، این نکته را هم خوب است اینجا عرض بکنم، شاید اشاره ای کردم در برنامه قبل که ما استنباط سیره داریم از این جملات، چرا؟ عرض شد سیره آنجایی است که یک فعلی جزو سجیه دعو و عادت معصوم باشد و معصوم تکرار بکند در موقعیت های مشابه نه اینکه در یک مورد خاص کاری را انجام داده باشد، اصلاً معصوم فعلش براساس یک حکمت و منطقی است، مثل بعضی از افراد نیست که اینها یک روز عشق شان بکشد یک جور عمل کنند روز دیگر به گونه دیگر، نه فعل معصوم براساس یک منطق و معیاری است و فلسفه ای دارد، و اینها هم که اینجا دارد نقل می شود همه براساس عادت مستمره پیامبر است، کان می آید قبل از آن و بعد هم فعل مضارع که استمرار را از جهت ادبی می رساند

«يُرْدِفُ خَلْفَهُ عَبْدَهُ أَوْ غَيْرَهِ»

پیامبر اکرم ترک مرکب خود سوار می کرد

پیاده را به مقصد می رساند حداقل در مسیری که می رفت و هم مسیر بودند او را سوار می کرد، اینطور نبود که بگوید من پیامبر اعظم الهی هستم و من کجا و تو کجا که می خواهی سوار ترک مرکب من بشوی، نه سوار می کرد پیاده را، «عبده أو غیره» ممکن بود این غلام حضرت باشد، یا غیر او باشد حر باشد

«وَ يَرْكَبُ مَا أَمْكَنَهُ مِنْ فَرَسٍ أَوْ بَغْلَةٍ أَوْ حِمَارٍ»

مرکب برای حضرت موضوعیت نداشت، حالا امروز ممکن است کسی یک ماشین کم قیمت سوار شود یک کسی ممکن است ماشین گران قیمت سوار شود، برای کسی ممکن است ماشین کذا با مدل کذایی موضوعیت داشته باشد، حتماً باید من با شأن و شخصیتی که از جهت اجتماعی دارم حتماً باید ماشین من فلان باشد. در سیره پیامبر عبارت این است که پیامبر گاهی سوار اسب می شد، گاهی سوار قاطر می شد، گاهی سوار چهارپا می شد، حتی چهارپایی که

«وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ بِلَا سَرْجٍ»

گاهی سوار چهارپا می شد در حالی که رو انداز یا سرجی نبود

و فقط یک دهان بندی داشت، مثلاً افساری داشت

«وَ عَلَيْهِ الْعِذَارُ»

یعنی «و ما أنا من المتکلفین» در اینجا است، تکلف نداشت اصلاً خود پیامبر اکرم مبعوث شده بود به تعبیر قرآن کریم

«یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم»

اعراف/157

این غل ها و این قیود زائدی که گاهی در اجتماع داریم که فلان طبقه باید فلان جور زندگی بکند، و فلان عادت و رسوم و خرافات، پیامبر برای رفع این تکلف ها و قیود مبعوث شده بود، خودشان طبعاً باید همینطور عمل می کردند

«وَ يُشَيِّعُ الْجَنَائِزَ»

پیامبر به تشییع جنازه ها می رفتند

تشیع جنازه می کردند، یک سنت حسنه است که در سیره پیامبر و ائمه هست، مثلاً در یک روایت دیدم که امام باقر (ع) در مدینه یک تشیع جنازه ای بود، حضرت همراه صحابه شان در آن شرکت کردند، و تا یک مسیری رفتند، یکی ازت بزرگان عامه که اسم او یادم نیست وسط راه برگشت از این جهت که یکی از بازمانده ها شروع به شیون و گریه کرد و بدش آمد و برگشت، امام به مسیر خود ادامه داد، حالا او یک فعلی انجام داد و خیلی بلند گریه می کرد، رفتند تا دم قبر و تا آخر در تشیع جنازه شرکت کردند و برگشتند، این سیره پیامبر و ائمه (ع) بود از جهت اجتماعی هم چقدر روابط اجتماعی را به هم نزدیک می کند انسان ها را از جهت انس سبب ساز این مسائل می شود

«وَ يُشَيِّعُ الْجَنَائِزَ وَ يَعُودُ الْمَرْضَى فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ»

به عیادت مریض ها در دورترین نقاط مدینه می رفت

گاهی ممکن است یکی از بستگان ما خدای نکرده مریض شود در حد یک تلفن هم گاهی اقدام نمی کنیم برای احوال پرسی چه برسد که برویم، عیادت مریض چقدر مورد تأکید قرار گرفته است اصلاً روحیه می دهد به بیمار، از حال بیمار حال آن فردی که بخصوص از بستگان ما باشد باید از او که جزو صله ارحام است باخبر شویم، ممکن است یک مشکل مالی داشته باشد در سیر مداوا، یا مثلاً به نحو دیگری بتوانیم با فلان دکتر حرف بزنیم و واسطه بشویم برای مداوای او، به هر حال این جزو وظایف و تکالیف هست

مجری:

در همچین مراسمی در همچین محافلی خودش یک جور تسلی هست برای او؛ حالا شما این نکاتی که دارید می فرمایید در ذهن من این می آید که حالا پیامبر کسی را در کنار خودش بر شتر سوار می کند، یا می فرمایید بدون پالان سوار بر چهارپا می شود، خب می گویند شاید فکر کنیم یک چیز عادی است ولی وقتی تصور کنیم در آن زمان چه فرهنگی بوده، تجار و آنهایی که ادعا می کردند سران قریش هستند و چه دفتر و دستکی برای خودشان راه انداخته بودند، آن وقت می فهمیم که این پیامبر که اشرف مخلوقات است و بالاترین شخص که در کائنات است این سیره او است.

استاد جباری:

عملاً پیامبر با این امتیازات کاذبی که درست شده بود برای اشراف و بزرگان، چه عرب چه یهود چه امثال اینها، این را زیر پا گذاشت عملاً پیامبر اکرم، انسان اگر این روحیه را داشته باشد خیلی راحت خواهد بود و زندگی راحتی خواهد داشت، زندگی ساده ای خواهد داشت، خودش را الکی به تکلف و زحمت نمی اندازد، حالا من چگونه باد اینجا عمل کنم، گاهی مخارج تحمیلی زن بر شوهر یا شوهر بر زندگی خودش تحمیل می کند بخاطر همین قیود اضافی که ما داریم، اگر متکلف نباشیم و بی تکلف زندگی کنیم، زندگی مان زندگی راحتی خواهد بود؛ پس عیادت مریض مورد تأکید است.

«يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ»

همنشینی با فقیران داشت

خدا نکند کسی این روحیه را داشته باشد، گاهی ممکن است در فامیل ما فرد فقیری باشد یا کارگری است، البته شغلها که همه شریف است ممکن است در نگاه بعضی ها جزو شغلهای پایین جامعه باشد، یک مجلس مهمانی ممکن است طرف بدهد خیلی سخت باشد آن فامیل فقیر خود را دعوت بکند یا کسر شأن اش می شود، اینجا مثلاً باید از آن فامیل های دارای شأن و شخصیت و منصب بیایند، این کجا و اینکه پیامبر اکرم همنشین فقرا می شد.

«وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ»

فقیر و مسکین یک تفاوتی باهم دارند، فقیر وضع اش از مسکین بهتر است، یک تعریفی می کنند فقیر آن است که قوت سالش را ممکن است نداشته باشد، اما مسکین قوت شب اش را ممکن است نداشته باشد، مسکین یعنی فقر و تنگدستی او را ساکن کرده از پا انداخته

مجری:

یعنی امکان این را هم ندارد که حتی برود دنبال اینکه یک جایی از کسی درخواستی داشته باشد

استاد جباری:

یعنی بیچاره شده،

«وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ»

هم غذا می شد پیامبر با مسکین ها

«وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ»

غذا با دست خود به آنها می داد

یعنی لقمه می داد به آنها، با دست شریف خود غذا به آنها می داد؛ امروزه آنهایی که یک مقدار دست شان به دهان شان می رسد و بخواهند متأسی به سیره پیامبر باشند چه اشکالی دارد هر هفته هر وقت مشخصی، بعضی این توفیق را دارند، یعنی یک بزرگواری بود که در این برنامه زندگی پس از زندگی یادم هست که ماه رمضان امسال با یک بزرگواری از اهل یزد مصاحبه می کرد، یک برنامه ای داشت که هر پنج شنبه صدها بسته غذایی می برد توزیع می کرد در شهرهای مختلف، چه توفیق هایی خداوند به بعضی داده که می روند در آنجا و می بینند ثمره اعمال شان را و بعضی هم چه حسرت ها می خورند، اموالی که روی هم گذاشتند برای ورّاث، در حالی که می توانستند چنین استفاده هایی ببرند و آنجا بروند آثار و ثمرات آن را ببینند؛ امروزه چه اشکالی دارد ما در حد وسع مان شب جمعه ای یا غیر از آن در هفته، تعدادی پرس غذا سفارش بدهیم و بگوییم که آماده کنند و چه بسا بتوانیم با دست خودمان، نشد با واسطه برویم در خانه محلات فقیر نشین شهر که مشخص است، در زده شود و گذاشته شود و بیاید، در آن برنامه هم یادم هست که آن آقا نقل می کرد، و می گفت برای اینکه تکریم بشوند این سادات و فقرایی که به آنها می دادیم، وقتی تحویل می دادیم می گفتیم این برای امام زمان هست، نذر امام زمان هست، و در یک رؤیای صادقه ای در مکاشفه ای که دیده به او گفته می شود که بگو نذر امام زمان هست، و اینطور اموال شان بعضی چنین برکاتی دارد، یک چنین کارهایی را به تأسی به پیامبر باید انجام داد،

«وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ»

این که با دست خودش انسان بدهد چیز دیگری است، انسان باید وقتی را بگذارد برای این کار

«وَ يُكْرِمُ أَهْلَ الْفَضْلِ فِي أَخْلَاقِهِمْ»

پیامبر اکرم اگر کسی اکرام می کرد اهل فضل بودند

ملاک تکریم و بزرگداشت و تعظیم در سیره معصومین (ع) این بوده که چقدر طرف اهل فضل است و خدایی است، این در واقع به تعبیری مصداق آن روایات «الحب بالله و البغض فی الله» است، ملاک شان خدا بود، طرف چقدر اهل مکارم اخلاق هست، چقدر فضائل معنوی و اخلاقی در او وجود دارد، هرچه بیشتر بود در نگاه معصوم، شأن و منزلت شان بالاتر بود تا اینکه مثل سلمان، سلمان در نگاه فاطمه در نگاه امیرالمؤمنین، نگاه پیامبر «منا اهل البیت» است، چرا؟ چون سلمان است، سلمان که پولدار نبود، نه بخاطر ایرانی بودن، نه بخاطر پولدار بودن، سلمان یک غلامی بود قبل از اینکه اسلام بیاورد، اما سلمان شد و محرم اهل بیت شد، لذا بیشتر به او توجه داشتند

«وَ يُكْرِمُ أَهْلَ الْفَضْلِ فِي أَخْلَاقِهِمْ»

بنابراین اینکه عرض می کنم نکته مهمی است، خیلی وقت ها ما ممکن است که میزان تکریم مان نسبت به یک کسی که نماینده مجلس است، استاندار است، رئیس فلان اداره است، یک تاجر است از ماشین پیاده می شود و ماشین کذایی دارد به او احترام بیشتری می کنیم، اگر یک کارگری است که شأن خاصی در جامعه ندارد، یک جواب سلام به او می دهیم و رد می شویم، جواب سلام او را خیلی چرب می دهیم، یا سلام می کنیم اصلاً به او، این را منتظر هستیم به ما سلام بکند اما با او سلام می کنیم، گاهی متأسفانه افرادی نگاه های محقرانه ای نسبت به بعضی از ملیت ها دارند، اینها همه از نظر سیره مردود است در سیره پیامبر، پیامبر به کسی احترام می کرد، ملاک احترام و بیشتر احترام کردن این است که اهل شرف باشد اهل فضل باشد، اهل مکارم اخلاق باشد

«وَ يُكْرِمُ أَهْلَ الْفَضْلِ فِي أَخْلَاقِهِمْ وَ يَتَأَلَّفُ أَهْلَ الشَّرَفِ بِالْبِرِّ لَهُمْ»

آنهایی که شرافت دارند و شرافت انسانی را حفظ کردند به آنها نیکی می کرد

نیکی پیامبر ملاکش این است که طرف چقدر دارای شرافت و کرامات اخلاقی انسانی است.

پیامبر اهل صله ارحام بود، اما

«يَصِلُ ذَوِي رَحْمَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْثِرَهُمْ عَلَى غَيْرِهِمْ»

صله ارحامی می کرد، سر می زد توجه داشت از حالات شان خبر داشت، اما اینطور نبود که اینها را بخاطر اینکه از خویشان پیامبر هستند بر غیر آنها ترجیح بدهد، خب این را بیاورید قیاس بکنید مثلاً عمل آقای عثمان بن عفان را، خلیفه سوم را، یکی از عوامل قتل عثمان و اعتراض صحابه به عثمان همین بود، بخصوص در نیمه دوم خلافتش، بنی امیه را آورد حاکم بر نقاط مختلف کرد، چون بنی امیه از خاندان او هستند، متأسفانه این آقایی که مثلاً خلیفه پیامبر بود باید براساس سیره پیامبر عمل می کرد، این تعبیر بسیار مهم است

«يَصِلُ ذَوِي رَحْمَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْثِرَهُمْ عَلَى غَيْرِهِمْ»

الآن واقعاً بعضی اینطور عمل می کنند؟ طرف ممکن است به منصبی رسیده رئیس اداره ای شده جایگاهی پیدا کرده، آن کارمندی که بنا است جدیداً جذب بشود به آن اداره، آیا براساس یک ملاکاتی اعلام می کنند افرادی بیایند ثبت نام کنند، ببینند آن ملاکات را چه کسی بیشتر دارد، به او می دهند این را، یا نه فلانی چون خواهرزاده اش هست برادرزاده اش هست، پسرش هست، می آید و زیر سیبیلی رد می شود از این ملاکات و منصب به او داده می شود، کم نشنیدیم بعضاً در ارتباط با بعضی از منصب ها و جایگاه ها، این با  سیره پیامبر سازگار نیست، پیامبر رحم و خویشان خود را بر دیگران ترجیح نمی داد در عین حالی که صله ارحام داشت،

«يَصِلُ ذَوِي رَحْمَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْثِرَهُمْ عَلَى غَيْرِهِمْ إِلَّا بِمَا أَمَرَ اللَّهُ»

مگر آنجایی که خدا امر کرده که این را تفضیل بدهید بر غیر، مثل علی (ع)، امیرالمؤمنین داماد پیامبر بود، پسر عموی پیامبر بود، حضرت او را ترجیح می داد بر دیگران اما چرا؟ چون علی بود، مجمع کمالات بود، و خداوند متعال مأمور کرد پیامبر را که علی چون صاحب این فضائل و کرامات هست، که آن فرد نادان که خسرت دنیا و الآخره در غدیر آمد اعتراض به پیامبر که بعد از نصب امیرالمؤمنین که این را که اعلام کردی از جانب خودت بود یا خدا بود، پیامبر فرمود که من هرچه باشد از جانب خدا اعلام می کنم، رفت گفت که

«للَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً»

انفال/32

گفت من نمی توانم تحمل کنم، به پیامبر قبل از آن گفت تا حالا خودت بر ما حاکم بودی، قبول کردیم اما حالا آمدی پسر عمو و داماد خود را بر ما حاکم کردی، و عذابی در همانجا بر او نازل شد و آن جریان «سأل سائل بعذاب واقع»؛ باز جمله دیگر اینکه

«وَ لَا يَجْفُو عَلَى أَحَدٍ»

پیامبر به کسی جفا نمی کرد

چه خوب است انسان اینطور باشد، بگویند فلانی کسی است که عدالت محض است، هیچگاه نه در کلام و نه در رفتار، از جهت مالی از جهت ارزی و سابقه اجتماعی و امثال اینها به کسی جفا نمی کند اهل جفا نیست

«وَ لَا يَجْفُو عَلَى أَحَدٍ»

آن جمله ای که قبلاً اشاره کردم

«يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُتَعَذِّرِ إِلَيْهِ»

کسی اگر خطایی کرده بود می آمد عذرخواهی می کرد پیامبر می پذیرفت

امروزه بعضی ها اینطور نیستند، اختلافاتی گاهی در محیط های خانوادگی، اجتماعی پیدا می شود، طرف می آید عذرخواهی می کند، پیامک می دهد، باز حرف خودش را تکرار می کند، نه قصه ما و شما بماند برای قیامت، نمی پذیرد، خب این با سیره پیامبر سازگار نیست، در اینگونه موارد باید این جمله را یادآور شد و لازم است انسان یاد کند، «يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُتَعَذِّرِ إِلَيْهِ»، او که پیامبر بود کسی عذرخواهی می کرد می پذیرفت، اصرار نمی کرد که تو قصد فلان چیز را داشتی که الآن داری اینطور می گویید، آن زمان که این جمله را گفتی قصد دیگری داشتی، چکار داری، تغافل اینجا باید داشت، خود را به آن راه زدن و گذشت کردن و ندید گرفتن، کوتاه بیا ندید بگیر که بسیار مهم است، این جمله طلایی است واقعاً «يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُتَعَذِّرِ إِلَيْهِ»؛ یک خصلت دیگر پیامبر این است که بشاش بود، انرژی مثبت بود به اصطلاح امروز

«وَ كَانَ أَكْثَرَ النَّاسِ تَبَسُّماً»

بیشترین تبسم را پیامبر داشت

«مَا لَمْ يَنْزِلْ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ أَوْ لَمْ تَجْرِ عِظَةٌ»

مگر زمانی که آیات عذاب نازل می شد

پیامبر به فکر می رفتند

مجری:

در کنار این همه سختی که پیامبر کشیده، کسی که می رود تاریخ را می بیند می گوید چقدر پیامبر در سختی بوده، چه در مکه چه در مدینه با وجود این همیشه متبسم بوده، الا همان که شما فرمودید موقعی که آیات عذاب نازل می شده آن هم نگرانی امت را دارد و الا همیشه متبسم بودند

استاد جباری:

بله و خب این یک درسی است برای ما که بعضی ها دچار افسردگی کاذب هستند، او که پیامبر بوده، به تعبیر شما مشکلات داشت اما «أکثر الناس تبسماً» بود، و جایی که می خندید

«وَ رُبَّمَا ضَحِكَ مِنْ غَيْرِ قَهْقَهَةٍ»

اینطور نبود که مثل افراد غافل قهقه بزند تا بیخ دندان او پیدا بشود، پیامبر تبسم داشت

مجری:

خیلی زیبا است، آدم تصور بکند که چقدر میانه روی خوب است در همین تبسم هم حتی رعایت شود

استاد جباری:

هم متبسم باشی و هم این که به گونه ای خنده و قهقه نکند که نشان غفلت باشد

مجری:

ما بعضی وقت ها آنقدر اندوه مان بی نهایت است بیش از حد اندوهگین می شویم و در عین حال بعضی وقت ها آنقدر خندان هستیم که باز بیش از حد است، از همه چیز غافل می شویم، هر دو غفلت است چه اندوه فراوان چه این

استاد جباری:

بله از یاد خدا غافل است و الا خداوندی که مالک علی الإطلاق هست امور به دست او است، در یک ثانیه می تواند از این رو به آن رو بکند وضعیت انسان را، انسان خودش را و وضعیت خود را به خدا بسپارد.

مجری:

فرصت ما رو به پایان هست، یک نکته ای کسی فرستاده من این را عرض کنم، گفتند شما الآن عرضه اعتقاد به متخصص و کارشناس را فرمودید در بحث حضرت عبدالعظیم، گفتند نظر شما در مورد گفتند نظر شما در مورد مطالعه کتاب کشف المراد چیست؟ تأیید می کنید این را بخوانیم برای بحث عقاید؟

استاد جباری:

بله این یکی از کتاب ها است، و کتاب های متعددی در زمینه عقاید نوشته شده، از مرحوم علامه حلی یک کتاب است اما، افزون بر این متکلمان علمای بزرگ معاصر آثار خیلی خوبی نوشتند که همان محتوای کشف المراد در آنجا هست، مرحوم آیت الله مصباح کتاب اعتقادات دارد، مجموعه عقاید را ایشان در یک جلد دارد، آیت الله سبحانی منشور عقاید شیعه دارند، و کتابهایی از این دست در زمینه اعتقادات و کلام که با لسان روز هم نوشته شده، خیلی مناسب است که از اینها استفاده کنند.

مجری:

دست شما درد نکند خیلی متشکرم از اینکه وقت گذاشتید تشریف آوردید و مطالب خیلی خوبی هم ارائه کردید و بنده به نوبه خودم استفاده کردم و از طرف بینندگان هم تشکر می کنم از حضرتعالی جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره، از وقتی که گذاشتید و تشریف آوردید، خیلی مایه افتخار بود برای ما که در خدمت شما بودیم ان شاءالله که از خداوند می خواهیم در هفته های آتی هم این توفیق را داشته باشیم.

خب عزیزان بیننده از شما هم تشکر می کنم امیدوارم که مورد استفاده تان قرار گرفته باشد و این ساعات و دقایق جزء صالح اعمال ما و شما قرار بگیرد با عنایت آقا امام عصر؛ انتهای برنامه است، دعای ما همواره تعجیل فرج آقا را از خداوند خواستار هستیم و آرزومندیم که در هر کجا هستید تحت عنایت آقا امام عصر و مورد رضایت ایشان باشید و باشیم، و در اعمال مان همیشه امام زمان را در نظر داشته باشیم؛ تا دیدار دیگر از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم.

اللهم عجل لولیک الفرج.


آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

حضرت عبدالعظیم ع ری غزه یهود سیره نبوی زندگی بدون تکلف عیادت مریض مجالست با فقرا اهل گذشت