سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت نود و نهم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: آینه تاریخ

تاريخ: 1۹/ 0۸/ 140۲

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری: آقای قضبانی

قسمت:99

بسم الله الرحمن الرحیم به نستعین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم صلی الله علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان

مجری:

 عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر خواهران و برادران گرامی که شبکه‌ی حضرت ولی عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) را مشاهده می‌فرمایید با برنامه‌ی آینه‌ تاریخ در شام جمعه مهمان منزل شما می‌ شویم ان شاء الله بتوانیم از کارشناس عزیزمان جناب آقای دکتر جباری بهره‌مند شویم در مسائل تاریخی و سوالات تاریخی شما و مباحث تاریخی که در این برنامه آماده شده است تقدیم حضور شما عزیزان شود خدمت استاد عرض سلام داشته باشیم و برگردیم ان شاء الله برنامه را آغاز خواهیم کرد سلام علیکم و رحمه الله خوش آمدید جناب آقای جباری.

استاد: جباری

علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای قضبانی شما بینندگان گرامی هر جا که شرف حضور دارید از خداوند متعال بهترین‌ها را آرزو می‌کنم برای همه‌ی شما عزیزان که  بهترین نعمتی که خداوند به ما عطا کرده است نعمت ولایت و محبت و موالات و تشیع اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و نعمت ایمان است ان شاء الله که همه ثابت قدم باشید بر این نعمت و وجودمان و اعمالمان و گفتارمان و مرضی مولا و سرورمان امام عصر (سلام الله علیه) باشد ان شاء الله در خدممتان هستم .

مجری:

خیلی مچکرم از اینکه تشریف آوردید وقت گذاشتید خواهش می‌کنم آمدید برنامه‌ی خودتان من به نوبه‌ی خودم که خیلی خوشحال می شوم در خدمت شما هستم و این توفیق را دارم خیلی بهره‌مند می شوم امیدوارم که بیننده‌ها نیز با من موافق باشند  عزیزان بینده سه هزار پانزده پانزده پانزده را فراموش نکنید از طریق این سامانه با ما در ارتباط باشید سوالات نظرات پیشنهادات خودتان را برای ما بفرستید سیصد و سیزده را اگر بفرستید عضو کانال ایتا شبکه حضرت ولیعصر(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) خواهید شد شما علاوه بر اینکه ما را از طریق ماهواره می‌تآنید ببینید از طریق سایت شبکه حضرت ولیعصر(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) است و همچنین اپلیکیشن شبکه حضرت ولیعصر(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) میتوانید ما را ببینید دنبال کنید.

  استاد عزیز ما مباحثمان  یک سیری دارد الحمدالله دیگه قرار شده است که به بحث سیره‌ پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) بپردازیم و این‌ها منتها گهگاه برخی از سوالات  باعث می شود که آن‌ها را اولویت بگذاریم سوالاتی که باید مثلا چندین بار تکرار شده باشد یا بالاخره فکر می‌کنیم برای بینندگان جذاب باشد یکی از مباحثی که مطرح است بحث معاویه صغیر یا معاویه بن یزید بن معاویه ظاهرا در بیست و پنج ربیع‌الثانی از خلافت و حکومت این‌ها کنار گرفته است حالا نمی‌دانم حالا شما برامون بفرمایید این جریان چیست؟ آیا ایشان به دفاع از اهل بیت (علیهم السلام)یا پیرو اهل بیت (علیهم السلام)بوده است که این کار کرده است یا نه؟ این سوالی است که در خدمت شما هم باشیم .

استاد: جباری

 بله همین طور است البته بنابر اینکه  معروف است درباره‌ی یزید علیه اللعنه که در چهارده ربیع الاول به درک واصل شد بنابر نقل جناب یعقوبی در تاریخش که مورخان شهیر قرن سوم است  بنابر دیدگاه قابل قبول شیعه این دوران حکومت معاویه صغیر را بنا بر قولی چهل روز و یک سری چهل روز ذکر میکند و بعد میگوید که قیل و چهار ماه اربعین یومین یا اربعه عشر  و بنابر چهل روز همین بیست و پنج حدود ربیع الثانی می شود به اصطلاح تاریخ کناره‌گیری او از خلافت خود جناب یعقوبی یک خطبه‌ای از او نقل می‌کند که آمد به مسجد و مردم جمع شدن و خطبه‌ای خواند و در آن خطبه کناره‌گیری اعلام کرد منتها ضمن آن خطبه تقبیح کرد رفتار جدش معاویه، رفتار پدرش یزید را که آن خطبه جالب است نکاتی از آن خطبه قابل استفاده است که حالا من این اشاره‌ای به آن خطبه می‌کنم دو سه نکته را راجع به آن چه که مورخان درباره‌ی معاویه صغیر گفته‌اند عرض می‌کنم و باز حالا از این خطبه تعابیری که عزیزان دقت خواهند کرد درباره‌ی امیرالمومنین (علیه السلام) به کار می‌برد به هر حال می شود پس می شود یک کسی فرزند مثل یزیدی باشد اما عقلش بیاید او را به مسیر انصاف سوق بدهد در اثر بیداری فطرت و البته گفتند این بیداری این عوامل بعضا برای ذکر کردن ممکند همش دخیل باشند خود حضرت ندای فطرت و عقل را پاسخ دادن یک.

 و دومی که استادی داشته است به نام عمر المقصوص که او  گفته است که یا از حکومت کناره گیری کن و یا به عدالت رفتارکن که او می گوید آقا من با فکر کردم که به خودش فکر می‌کنند که بسیار سخت خواهد بود لذا کناره‌گیری می کند باز بنابر نقلی کنیزی از کنیزانش جمله‌ای می گوید کهاو را تحت تاثیر قرار میدهد و آن این است که اگر به اصطلاح کسی بخواهد حکومت کند و حق حاکمیت را به جا بیاورد دیگر شب و روز نباید داشته باشد باید برود به سمت اعمال عدالت و توجه به رعیت مردم داشته باشد  پس حکومت بنابر عدالت و حق با خوشی و عیش راحتی خیلی سازگاری ندارد و اگر دنبال عیش و نوش برای مثلا پادشاه و امثال اینها که آنجا دیگر بنابراین باید عذاب آخرت را به جان بخرد.

 این سخن نیز می گویند اثر داشت در تغییر به هر حال رویه‌ و تصمیم بیدار شدن جناب یعقوبی در جلد دو تاریخ صفحه‌ی دویست و پنجاه و چهارم چاپ معروف دار صادر بیروت ذکر می‌کند که معاویه بن یزید بن معاویه حکومت بعد از پدرش به دست گرفت و چهل روز :

ثم ملك معاوية بن يزيد بن معاوية، و أمه أم هاشم بنت أبي هاشم بن عتبة بن ربيعة، أربعين يوما، و قيل: بل أربعة أشهر، و كان له مذهب جميل، فخطب الناس، فقال: أما بعد حمد الله و الثناء عليه، أيها الناس فإنا بلينا بكم و بليتم بنا فما نجهل كراهتكم لنا و طعنكم علينا، ألا و إن جدي معاوية ابن أبي سفيان نازع الأمر من كان أولى به منه في القرابة برسول الله، و أحق في الإسلام، سابق المسلمين، و أول المؤمنين، و ابن عم رسول رب العالمين، و أبا بقية خاتم المرسلين، فركب منكم ما تعلمون، و ركبتم منه ما لا تنكرون، حتى أتته منيته و صار رهنا بعمله، ثم قلد أبي و كان غير خليق للخير، فركب هواه، و استحسن خطأه، و عظم رجاؤه، فأخلفه الأمل، و قصر عنه الأجل، فقلت منعته، و انقطعت مدته، و صار أ حفرته رهنا بذنبه، و أسيرا بجرمه. ثم بكى، و قال: إن أعظم الأمور علينا علمنا بسوء مصرعه و قبح منقلبه، و قد قتل عترة الرسول، و أباح الحرمة و حرق الكعبة، و ما أنا المتقلد أموركم، و لا المتحمل تبعاتكم، فشأنكم أمركم، فو الله لئن كانت الدنيا مغنما لقد نلنا منها حظا، و إن تكن شرا فحسب آل أبي سفيان ما أصابوا منها فقال له مروان بن الحكم: سنها فينا عمرية! قال: ما كنت أتقلدكم حيا و ميتا، و متى صار يزيد بن معاوية مثل عمر، و من لي برجل مثل رجال عمر. و توفي و هو ابن ثلاث و عشرين سنة، و صلى عليه خالد بن يزيد بن معاوية، و قيل بل عثمان بن محمد بن أبي سفيان، و دفن بدمشق، و كان بها ينزل.

سپس معاویه بن یزید بن معاویه و مادرش ام هاشم دختر ابی هاشم بن عتبه بن ربیعه چهل روز سلطنت کردند و گفته شد: بلکه چهار ماه و دارای عقاید زیبا بود، پس خطاب کرد. مردم، و فرمود: اما ای مردم پس از حمد و ثنای خدا و حمد و ثنای او، ما گرفتار شما شده ایم و شما نیز از ما گرفتار شده اید، ما از کینه شما نسبت به ما و تهمت شما به ما غافل نیستیم. پدربزرگ معاویه بن ابی سفیان موضوع را با کسی که در خویشآندی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سزاوارتر از او و سزاوارتر اسلام و اولی مسلمانان و اولین مؤمنان و پسر عموی او بود، مجادله کرد. .رسول رب العالمین و پدر بقیه خاتم رسولان پس بر آنچه تو می دانی سوار شد و تو بر آنچه انکار نمی کنی سوار شد تا اینکه وفاتش فرا رسید و به اعمالش وابسته شد. پس از پدرم تقلید کرد و شایسته نیکی نبود، پس بر هواهایش سوار شد و خطای خود را تأیید کرد و امیدش را بزرگ کرد، سپس امیدش او را رها کرد و عمرش کوتاه شد، پس او را از این کار بازداشتم. دوره او کوتاه شد و گودالش مشمول گناهش شد و به خاطر جنایتش زندانی شد.سپس گریه کرد و گفت: بزرگترین امر ما علم ما به بدی مرگ او و زشتی قلب اوست و اینکه خاندان رسول را کشت و حرمت و آتش کعبه را حلال کرد و من هستم. نه پیرو امر تو و نه کسی که عواقب تو را بر دوش می کشد، تجارت توست، به خدا سوگند اگر دنیا غنیمت است، ما به آن اقبال داشته ایم و اگر چه بد بود، خاندان ابوسفیان. به آنچه از آن به دست آوردند راضی بود و مروان بن الحکم به او گفت: آن را به عنوان عمریه به ما معرفی کن! گفت: زنده و مرده از شما تقلید نمی کنم، و هنگامی که یزید بن معاویه مانند عمر شد، چه کسی از من مردی مانند مردان عمر دارد؟ او در بیست و سه سالگی از دنیا رفت و خالد بن یزید بن معاویه بر او نماز خواند و گویند عثمان بن محمد بن ابی سفیان در دمشق مدفون شد و در آنجا اقامت داشت.

تاريخ اليعقوبي،یعقوبی، احمد بن اسحاق،ج۲،ص۲۵۴،دار صادر

و قيل: بل أربعة أشهر، چهار ماه بعضی دیگر مورخان بعضا سه ماه گفتند بیست روز گفتند منتها ما قول یعقوبی را ترجیح میدهیم نسبت به دیگران به اعتبار تنها جایگاه تاریخی و كان له مذهب جميل، تعبیر جالبی است مذهب زیبایی داشت همین که می آید بالاخره از آن رویه‌ی پدر و جدش اعراض می کند و لذا می گوید بر همین اساس دیدگاه اعتقاد خوبی که داشت فخطب الناس، خطبه ای خواند برای مردم فقال: أما بعد حمد الله و الثناء عليه، أيها الناس فإنا بلينا بكم و بليتم بنا ما و شما هر دو به هم مبتلا شدیم فما نجهل كراهتكم لنا و طعنكم علينا، اما مخفی نیست این که کراهت شما نسبت به ما خیلی عجیب است یعنی با اینکه دارد برای شامیان سخن می گوید اما پیدا است که در میان حتی مردم شام به خصوص بعد از این قصه یزید رفتارش با اباعبدالله و جنایاتی که کرد جایگاه حاکمیت اموی در خود شام تنزل کرده است که کراهت شما نسبت به ما و طعن شما نسبت به ما اما مخفی نیست ألا و إن جدي معاوية ابن أبي سفيان نازع الأمر جدم معاویه منازعه کرد امر خلافت را با کسی که من كان أولى به منه با کسی که سزاوارتر بود در خلافت چرا في القرابة برسول الله، در اینجا و نزدیکی امیرالمومنین (علیه السلام) است که او نزدیک‌تر به پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) بود و أحق في الإسلام، در اسلام به هر حال حق بیشتری داشت سابق المسلمين، سبقت در اسلام داشت و أول المؤمنين، اولین مومن بود سابق مسلمین بود و ابن عم رسول رب العالمين، پسر عموی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) بود و أبا بقية خاتم المرسلين، نسل پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هم از طریق او ادامه پیدا کرد پدر بقیه‌ی به هر حال نسل پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) است فركب منكم ما تعلمون، و ركبتم منه ما لا تنكرون، حاکمیت بر شما داشت شما هم از آن بهره‌ای بردید و حتى أتته منيته و صار رهنا بعمله، تا اینکه مرگ او را فرارسید و رحیل عمل شد و پاسخگوی اموالش شد این جد من ثم قلد أبي جد من آمد پدرم بر شما مسلط کرد و كان غير خليق للخير اهل خیر نبود پدرم یزید ، فركب هواه،پیروی از هوای نفسش کرد و استحسن خطأه، خطاهایش را نیک پنداشت بر اساس خطاها حرکت‌کرد و عظم رجاؤه، امیدهای واهی داشت فأخلفه الأمل، و قصر عنه الأجل، خلاصه عجل مهلتش نداد و دنبال آرزوها و این‌ها بود فقلت منعته، و انقطعت مدته، خیلی دوام نیامد مدت  عمرش و صار أ حفرته رفت در حفره خودش همان قبری که برایش مهیا شده بود رهنا بذنبه، و این گناهانش به ‌هرحال در حالی که گناهانشان بر گردن داشت و أسيرا بجرمه. اقرارهای صریح نسبت به به حساب پدرش داشت ثم بكى، بعد از این گریست و قال: إن أعظم الأمور علينا علمنا بسوء مصرعه و قبح منقلبه، بزرگ ‌ترین مساله در مورد او برای ما به اصطلاح نسبت به این مسیری که طی کرد و حرکتی که انجام داد و قد قتل عترة الرسول، اقرار میکند به بحث شهادت ابا عبدالله (علیه السلام) عترت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و به قتل رساند و أباح الحرمة مقاومت ها را شکست و حرق الكعبة، کعبه را به آتش‌کشید این توصیف از پدرش یزید و بعد گفت و ما أنا المتقلد أموركم، و لا المتحمل تبعاتكم، من دیگر طاقت ندارم که امور شما را به گردن بگیرم و این‌ها آثارش بر گردن من باشد فشأنكم أمركم، خودتان می دانید و امر خلافتتان فو الله لئن كانت الدنيا مغنما لقد نلنا منها حظا، اگر دنیا یک غنیمتی بود برای ما بس است دیگه این مقداری که به هر حال از این غنیمت بهره بردیم و إن تكن شرا اگر این دنیا شر باشد فحسب آل أبي سفيان ما أصابوا منها فقال له مروان بن الحكم: آل ابی سفیان همین مقدار که از این شر بهره‌مند شدند خودش کلی است با این جمله دیگر استعفایش را اعلام کرد و بعد مروان بن حکم علیه اللعنه آنجا بود و گفت که حالا که تو به هر حال داری کناره گیری می کند سنها فينا عمرية! قال: مثل عمر بیا شورایی قرار بده حکومت را، او گفت ما كنت أتقلدكم حيا و ميتا، هیچ زنده مردن  این کار به من مروبط نیست من متولی این کار نمی شوم و متى صار يزيد بن معاوية مثل عمر، نه پدرم مثل عمر بود یزید و من لي برجل مثل رجال عمر. عمر آن شش نفری که آمد مشخص کرد برای شورای به هر حال خلافت من کی مثل آن ها رو دارم که او هم پاسخش به مروان بود که و یعقوب می گوید: و توفي و هو ابن ثلاث و عشرين سنة، و صلى عليه خالد بن يزيد بن معاوية، و قيل بل عثمان بن محمد بن أبي سفيان، بیست و سه ساله بود که از دنیا رفت و خالد بن یزید برادرش بر او نماز خواند یا عثمان بن محمد بن ابی سفیان و و دفن بدمشق، و در دمشق یا یا عثمان بن محمد ابی سفیان باید یکی از این ها براش نماز خوندند و در دمشق دفن شد و كان بها ينزل.

که الان هم آثار قبرش مشخص است کنار مسجدی هست و مورد توجه است علی رغم جدش معاویه که به هر حال قبرش خیلی مورد توجه نیست اما کنار مسجدی ما وقتی رفتیم به اصطلاح قبر معاویه الثانی محب اهل البیت نوشته بود یک کتیبه بالای قبر او و از نکات عبرت آموز تاریخ است این مسئله و اینکه سرنوشتش چه شد خیلی به اصطلاح میگویند طول نکشید بعد از که از حکومت کناره گیری کرد احتمال دارد آن چهار ماهی که جناب یعقوبی می گوید چهار ماه شاید داستان بعد از یزید کلا یعنی از آغاز خلافتش چهار ماه بعد دیگر دخلش را آوردند چون میگویند چند ماه بعدش اینکه دخلش را آوردند و سوء قصد به جانش کردند.

 نقل ابن قتیبه است ابن قتیبه دینوری در الامامه و السیاسه می گوید بنی امیه بعد یک زخمی بر او وارد کردند و کشته شد درست است یعنی به هر حال طبیعی است که این با یک چنین آبروریزی که برای معاویه پدید آورده است برای بنی امیه و این ها عرض کنم که تحملش نکنند و او را به هر حال سوء قصد به جانش کردند و بعد مروان آمد بر سر کار به هر حال به تعبیری به گونه ای بیعت گرفت از اهل شام برای خودشان تا مدت خلافت مروان و خیلی کوتاه بود چند ماه بیشتر نبود فقط یک سال بیشتر نبود و همان چیزی که امیرالمومنین (سلام الله علیه) خبر داده بود راجع به مروان که او بر حال یک حکومتی خواهد داشت تشبیه کردند به اندازه ای که که سگ پوزه اش را می لیسد یعنی به هر حال کم بله حضرت (علیه السلام) چون خبر داد از  حاکمیت ها از جمله راجع به مروان این پیشگویی امیرالمومنین (سلام الله علیه) کرده:

اما ان له امره كلعقه الكلب انفه و هو ابو الاكبش الاربعه و ستلقى الامه منه و من ولده يوما احمر. 

آگاه باشيد براى اين مروان فرمانروائى كوتاهى است به مدت ليسيدن سگ بينى خود را.او پدر چهار رئيس است و امت اسلامى از فرمانروائى او و فرزندانش روز خونينى خواهند ديد.

نهج البلاغه خطبه 72.

و هو ابو الاكبش الاربعه و این که ابوالک باش اربع بعد از او چهار فرزندش به حکومت خواهند رسید که طبعا مرادشان چهار فرزند عبدالملک است که چهار فرزند مروان عبدالملک و به اصطلاح هشام بن فرزندان عبدالملک هشام معاصر امام باقر (علیه السلام) سلیمان بن عبدالملک و یزید بن عبدالمک و هشام بن عبدالملک ولید بن عبدالملک به ترتیب سلیمان به اصطلاح بع ولید و سلیمان و هشام و یزید یزید بن عبدالملک است این ترتیب داشتند یعنی یزید جلوتر از هشام چهار تا فرزند عبدالملک، که عبدالملک فرزند مروان بود منظور که امیرالمومنین (علیه السلام) اشاره به این و هو ابو الاكبش الاربعه گفتم مراد این فرزندان عبدالملک است که او فرزند مروان بود به هر حال شاخه ی مروانی حاکمیت اموی از زمان مروان شروع شد تا آخر ادامه داشت تا زمان حاکمیت بنی عباس در صد و سی و دو که بنی عباس غلبه کردند بر بنی امیه چند نفر از حکام اموی سر کار بودند به عنوان شاخه ی مروانی با شاخه ی سفیانی در واقع سه نفر بیشتر نبود یعنی معاویه بود یزید بود و معاویه صغیر که در واقع بنی امیه در حکومت از سال حدودا چهل و چهل و یک تا سال صد و سی و دو در طول این نود و دو سال در طول حدود نود و یک نود و دو سال بنی امیه در شرایط که دو شاخه ی کلی دار دارند دو شاخه سفیانی و مروانی شاخه سفیانیشان معاویه است و پسرش یزید و هم معاویه صغیر.

 بعد شاخه مروانیش که دیگر به دست بنی عباس مزمحل می شوند.

مجری:

 این هشام بن  عبدالملک همان که در زمان امام باقر (علیه السلام) بود در شهادت امام باقر (علیه السلام) دست داشت بعدش عمر بن عبدالعزیز آخرین.

استاد: جباری

 خیر عمر بن عبدالعزیز در واقع بین همان چهار فرزند عبدالملک است یعنی بعد از عبدالملک مروان ولید است ولید بن عبدالملک بعد سلیمان بن عبدالملک یکی دو سال آن وسط یعنی سال نود و نه تا صد و صد و یک عمر بن عبدالعزیز است که به اصطلاح او سعی کرد که به انصاف عمل کند مجددا بعد از عمر بن عبدالعزیز که احتمالا نسبت به او هم سو قصد کردند چون به هر حال او فدک را برگردانند و سب امیرالمومنین(علیه السلام) ممنوع کرد چنین کارهایی کرد سوء قصد کردند که یکی دو سال بیشتر حاکمیت نداشت بعد از آن بود که شد که یزید بن عبدالملک آمد بر سر کار بعدش هشام بن عبدالملک رفته است یعنی بین آن دو نفر اول و دو نفر بعد از چهار فرزند عمر بن عبدالعزیزی این وسط یک دو سالی حاکم شد.

مجری:

 درست است خیلی جالب بود ممنون از این اطلاعاتی که اشاره فرمایید به خصوص این که فرموده امیرالمومنین (علیه السلام) در مورد مروان آن طوری گفته من خودم خیلی کمتر این را شنیدم حالا شاید یک چیز جالبی است.

استاد: جباری

 آن وقتی که مروان آمد مجددا بیعت کند بعد از جنگ جمل که آتش بیار معرکه جمل بود گفت باید بیعت کنی حضرت( علیه السلام) فرمود که این به هر حال اهل وفا نیست که کفش کف یهودیه است امروز ما مبتلا هستیم به این صهیونیست ملعونه و هر حال ان شاء الله خدا هر چه زودتر ریشه این ها را بکند مشهور هستند اینها به نقض عهد کف یهودیه و او کف دستش دست یهودی است یعنی حضرت (علیه السلام فرمود کف یهودیه یعنی نقض عهد دارد نه وفا به عهد و پیمان نیست از همان صدر اسلام و قبل از اسلام این ها نشان دادند که اهل وفا به عهد نیستند و هر کس چنین خصلتی داشته است تشبیه می کردند به یهودیان.

مجری:

 درست است خیلی متشکریم  جناب آقای دکتر جباری عزیز اجازه که میان برنامه ببینیم برگردیم این بحث غذایی که در سیره ی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)(صلی الله و علیه و آله و سلام) که بحث روتین خودمان است را آغاز کنیم که دیگر ان شاء الله بینش فاصله نیفتد اگر اجازه بدهید عزیزان یک میان برنامه ببینیم برگردیم با بحث خودمان که سه سه بار است و چند هفته ای است در خدمت جناب دکتر جباری در خصوص سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)(صلی الله و علیه و آله و سلام)  به گفتگو می نشستیم و بهره می بردیم ما را فراموش نکنید هم شما با سه هزار پانزده پانزده و پانزده ارتباطتان را با ما حفظ کنید بعد از میان برنامه برمی گردیم.

 صلی الله و علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان اللهم عجل لولیک الفرج اللهم عجل لولیک الفرج عزیزان بیننده همچنان با برنامه آینه تاریخ در خدمت شما هستیم و از جناب آقای دکتر جباری بهره مند هستیم و از مباحث ایشان استفاده می کنیم استاد خسته نباشید خواهش میکنم حالا یک سوالی مطرح شد این فاصله میان برنامه که دیدیم صحبت شما این را ما حالا چیزی که نتیجه گرفتیم اینکه بگوییم او شیعه امیرالمومنین(علیه السلام) معاویه صغیر که اشاره داشتید به آن معنا شاید نباشد درسته یعنی می توانیم بگوییم او شیعه بوده یا چون شما یه اشاره داشتین گفت عدالت برقرار کردن سخت است ولی در خطبه همه از اینکه حق اهل بیت (علیهم السلام) بوده و حق اهل بیت (علیهم السلام)  را خوردند بعد دارد در جواب مروان می آید می گوید  نه پدرم شانش با خلیفه ی دوم عمر بود نه آن شورایی که آنجا داشته است اینها در بحث مناظره  است و یا بحث عقاید است  این را برایمان می شود بیشتر توضیح بدهید.

استاد: جباری

خوب شد اشاره فرمودید ببینید این مقدار قدر متیقن از آن چه که از متون تاریخ یعقومی که اشاره کردم و این ها می شود استفاده کرد که او امیرالمومنین (سلام الله علیه) را احق نسبت به خلافت می دانست نسبت به معاویه اول که معاویه در قبال مثلا علی (سلام الله علیه)  که که به هر حال ذی حق بود در این مسئله اما اینکه او بعد از امیرالمومنین(سلام الله علیه)  باز مسئله خلافت را از آن فرزندان حضرت می دانست و اقرار به این کرده باشد از این کلامش استفاده نمی شود در متون متقدم هم نیست چیزی در متون متاخر ما مثل کتاب حبیب السیر امثال این ها آنجا ادعای تشیعه اش شده است و اینکه مثلا می خواسته است حکومت را به امام سجاد (علیه السلام) واگذار کنند و این ها در متون متاخر است اصلا بعضی از بزرگان مثل مرحوم مجلسی اول ظاهرا چه از مرحوم قاضی نورالله شوشتری صاحب مجالس المومنین رفتند به این سمت که او را گرایش را به او تشیع بدهند خدا می داند در عالم واقع شاید چنین عقیده ای هم داشت اما در اظهارش و در خطبه اش این بر نمی دارد در همین حدی که یعقوبی بیان می کند که اقرار به حقیت امیرالمومنین (علیه السلام) خلافت کرده است و لذا ما تا همین مقدار می توانیم چون یک مقدار مرحوم قاضی نورالله نسبت دادن تشیع به افراد مقدار سهولت نسبت می دادند در مجالس المومنین ایشان به هر حال ممکن است کسانی شیعه بدانند و اثباتشان را دشوار باشد لذا قول به تشیع درمتون متقدم نیست اما این مقدار که اقرار به حق امیرالمومنین (علیه السلام)  کرده است. این در تارخ یعقوبی قابل قبول است.

مجری:

 درست است خیلی متشکرم از این توضیح تکمیلی که فرمودید استاد شما در بحث خودمان که سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را آغاز کردیم به بحث همچنان فکر کنم یک بحثی مانده از مناقب ابن شهر آشوب که در آن باب آدابی که اشاره کردید این را برایمان تکمیل می فرمایید سوالتی که ما باز در همین بحث برایمان آمده جدا از تقدیر و تشکر هایی که شده از این سری برنامه از این نوع صحبت هاتون ولی سوالاتی هم است حالا اگر فرصت شد آنها را مطرح میکنم.

استاد: جباری

بله چند جمله مانده که این را تیمنا بخوانیم و بعد ان شاء الله بخش دیگری را وارد میشویم و سیره که توضیحش را عرض می کنیم حالا بله این جمله را خواندیم که:

وما أخذ أحد يده فيرسل يده حتى يرسلها وإذا لقى مسلما بدأه بالمصافحة ، وكان لا يقوم ولا يجلس إلا على ذكر الله ، وكان لا يجلس إليه أحد وهو يصلي إلا خفف صلاته وأقبل عليه وقال : ألك حاجة ؟ وكان أكثر جلوسه أن ينصب ساقيه جميعا ، وكان يجلس حيث ينتهي به المجلس ، وكان أكثر ما يجلس مستقبل القبلة ، وكان يكرم من يدخل عليه حتى ربما بسط ثوبه ويؤثر الداخل بالوسادة التي تحته ، وكان في الرضا والغضب لا يقول إلا حقا ، وكان يأكل القثاء بالرطب وبالملح ، وكان أحب الفواكه الرطبة إليه البطيخ والعنب وأكثر طعامه الماء والتمر وكان يتمجع [1] اللبن بالتمر ويسميهما الأطيبين ، وكان أحب الطعام إليه اللحم ويأكل الثريد باللحم ، وكان يحب القرع ، وكان يأكل لحم الصيد ولا يصيده ،

هیچ کس دست او را نمی گرفت و نمی فرستاد تا آن را فرستاد و اگر مسلمانی را ملاقات می کرد با او مصافحه می کرد و جز به یاد خدا نمی ایستاد و نمی نشست و هیچ کس با او نمی نشست. در حال نماز بود مگر اینکه نمازش را کوتاه کرد و به او نزدیک شد و گفت: حاجتی داری؟ بیشتر نشستن او این بود که همه پاهایش را صاف قرار می داد و در جایی که نشستن تمام می شد می نشست و اغلب رو به قبله می نشست و هر که بر او وارد می شد تکریم می کرد، حتی شاید جامه خود را پهن می کرد و بالش را ترجیح می داد. زیر دستش وقتی در آن بود در قناعت و عصبانیت فقط راست می گفت و خیار را با خرمای تازه و با نمک می خورد میوه تر مورد علاقه اش هندوانه و انگور و غذای مورد علاقه اش آب و خرما بود. شیر  را با خرما ترکیب می کرد و آن را بهترین می نامید، غذای مورد علاقه اش گوشت بود و فرنی با گوشت می خورد، کدو حلوایی را دوست داشت، گوشت شکار می خورد اما شکار نمی کرد

مناقب آل أبي طالب - ط المكتبة الحيدرية نویسنده : ابن شهرآشوب  ،  ج 1 ،ص 127،مصادر الحديث الشيعية ـ القسم العام،تصحيح :لجنة من أساتذة النجف الأشرف،المطبعة :الحيدرية - النجف الأشرف

وما أخذ أحد يده فيرسل يده حتى يرسلها دست که می داد پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم)  با کسی دستش را نمی کشید و او باید دست را رها می کرد نشان می داد که هر چه به هر حال دست پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) در دست طرف است این رحمتی است اظهار عطوفتی است کرامتی است از پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) نسبت به او وإذا لقى مسلما بدأه بالمصافحة ، همچنین این را اشاره کردم حضرت (صلی الله و علیه و آله و سلم) اقدام می کرد ابتدا می کرد به مصافحه در دست دادن ما یک مسلمان که باید اشاره کردم در روایات ما ثواب مصافحه از روایت امام باقر (علیه السلام) که وقتی دو نفر مسافر میدیدند این گناهان همین طور می ریزد تا زمانی که دستشان در دست هم است خود صفحه ی دست رو به صفحه دست دیگر چسباندن و مصافحه کردن از آثارش آن به هر حال اخوت و برادری و مهربانی و تعانس و تعالف و امثال این ها است به هر حال این آثار اجتماعی را دارد وكان لا يقوم ولا يجلس إلا على ذكر الله ، پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) نشست و برخواستش همراه با ذکر الهی بود بود می نشست و می خواست ذکر لا اله الاالله احتمالا سبحان الله این ذکر یاد خدا اگر ما تاسی به آن حضرت (صلی الله و علیه و آله و سلم)  بخواهیم کنیم باید همین طور باشیم دیگه به هر حال مجالس و مجالس ذکر باشد و یادی از خداوند از اولیا الهی اینها در آن باشد و زبانمان ذاکر باشد این هم یک جمله وكان لا يجلس إليه أحد وهو يصلي إلا خفف صلاته اگر کسی می آمد کاری با پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) داشت حضرت (صلی الله و علیه و آله و سلم)  مشغول نماز بود نمازش را طول نمی داد نماز فقط شهادت کوتاه می کرد برای اینکه این خیلی معطل نشود وأقبل عليه رو می کرد به او وقال : ألك حاجة ؟ کاری دارید و به هر حال حاجتش رسیدگی می کرد این طور نبود که حالا بگوید من مشغول نماز هستم اصلا  بی اعتنایی نسبت به اشخاص نداشتند یک نکته ای را اینجا در پرانتز عرض کنم ممکن است کسی اینجا اشکال کند همان اشکالی که گاهی نسبت به آن بحث انگشتر دادن امرالمومنین( علیه السلام) در رکوع مطرح می کنند می گویند شما مگر نمی گویید امیرالمومنین( علیه السلام)   در نماز حواسش کاملا نسبت به خداوند متعال بود چطور متوجه آن سائل شد و دست دراز کرد انگشتر را به آن سائل داد هر پاسخی که آنجا بدهیم اینجا هم می دهیم.

 این جا باز همان اشکال ممکن است بیاید که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) مشغول نماز بود طبعا همه توجهش به خداوند متعال باید بوده باشد و کسی می آمده است کاری با پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) داشت چطور نمازش را کوتاه می کرد پاسخ این است که وقتی که کسی می آید چه آن سائلی که خدمت امیرالمومنین (سلام الله علیه) آمده است چه کسی که حاجتی دارد حالا حاجت سوال مالی باشد یا حاجت دیگری هر دو به تعبیری فرستاده خدا هستند یعنی ذوالحاجه این خداوند می فرستد چه نزد پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) باشد امام  (سلام الله علیه)   باشد افراد عادی باشد ماها باشیم آن کسی که حاجتی می آورد نزد او در واقع یک تعبیری رو باید المسکین رسول الله ومسکین که می آید سمت شما این فرستاده خدا است و وقتی که انسان اقبال می کند به سمت پاسخگویی در واقع عبادت دارد انجام میدهد وقتی که ذوالحاجه افراد صاحب حاجت می آیند انسان میرود به سمت رفع حاجت آن ها در واقع در عبادت خدا است و لذا امیرالمومنین  (سلام الله علیه)  که متوجه می شود به آن سائل در واقع عبادة فی العبادة و پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) که اینجا متوجه می شود نسبت به یکی از صاحب حاجت است عبادة فی العباده منافات و با توجه به خدا نداشت ان فرستاده خداست.

 این پاسخ را وقتی استاد بزرگوار ما آیت الله جوادی حفظه الله در ارتباط با شبهه مربوطه به اعطای انگشتری مطرح کردند که همان تعبیر المسکین رسول الله که این منافات با عبادت ندارد که میگویید بله علی (علیه السلام) که غرق در نماز بود چطور متوجه سائل شد متوجه بازی نشده است متوجه کار خلاف نماز نشده است خلاف توجه به خدا نشده است بلکه متوجه رفع حاجت یک صاحب حاجت شده است .

مجری:

حاج آقا اینجا یک گزارش تاریخی هم ما داریم این را برایمان میفرمایید این قضیه تیر از پای امیرالمومنین  (سلام الله علیه)   دارد نماز این واقعا منابعش چیست؟ منابع شیعی داریم یک چنین گزارشی؟

استاد: جباری

در متون متقدم ظاهرا نیست به این شکل که منم شنیدم واقعا منابع ما ظاهرا به طور متقدم نیست بیشتر تو منابع عامه پیدا می شود گزارش های باشد هم چیز قابل تعارض قضیه نیست چون در آیه قرآن هم داریم یعنی امیرالمومنین  (سلام الله علیه)  و مث امیرالمومنین  (سلام الله علیه)  و نماز امیرالمومنین  (سلام الله علیه)  اینکه در حال نماز تیر را بکشند و حضرت (سلام الله علیه)  متوجه نشه از علی (سلام الله علیه)   که در جنگ ها مکرر مجروح شده است که تیر خورده باشد و تیر وقتی نماز بکشند پذیرشش خیلی ساده است اصلا بعدی ندارد اما از جهت سند گزارش های متون متاخر است عرض کنم که وكان أكثر جلوسه أن ينصب ساقيه جميعا ،موقع نشستن چهار زانو نمی نشست پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) چهار زانو تربیع است تربیع چهار زانوعه اصطلاح به خصوص موقع غذا خوردن مثلا چهار زانو که می شود شکم باز می شود و بیشتر غذا می خوره وقت می ده جمع و جور بشینه صاق دو ساق را جمع کند دو زانو حالا می گویند دو زانو دو حالت و دیگه مثل دو زانویی که ما مینشینیم یا اینکه روی یک اصطلاح پا می شود یکی بالا فقط می آید روی پای دیگر این حالت به اصطلاح جمع کردن دو ساق در این حالت به خصوص هنگام نماز هنگام غذا موجب می شود که مقدار معده جمع تر شود کمتر انسان بخورد که مورد سفارش پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هم بوده است برای غذا خوردن که اینقدر غذا نخورید که به هر حال معده کاملا پر شود در حال این اینکه هنوز گرسنه هستید و طالب غذا هستید دست بکشید یا اگر برسیم ان شاء الله در بحث تغذیه روایاتی در این باره از سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) است.

مجری:

 این مباحث هم خیلی به ما کمک می کند ما یک برنامه ای هم داریم در بحث بهار سلامتی و کلا آنجا از الگو برداری از سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) است که چگونه غذا بخوریم چه ترتیبی که زندگیمان درست باشد و سالم باشد مباحث شما حتما با آن اشاره خواهد کرد.

استاد: جباری

وكان يجلس مجلس پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)اکرم که وارد می شد هر جا که جا بود می نشست حيث ينتهي به المجلس ،اصرار نداشت که حتما چون من پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هستم بروم صدر مجلس بنشینم جا باز کنند برای من توقع داشته باشند برای من جا باز کنند چنان که الان ممکن است کسانی صاحب منصب باشند نماینده مجلسی باشد جایی رئیسی باشد مدیری باشد چنین خیالی برای خودش بافته باشد که من وارد میشوم بالاخره چرا پا نشدند جلوی پای من چرا به من جا ندادند وارد خود مجلس شد بعد برای خودش به هر حال یک مقام و منزلتی ترسیم کرده و انتظار دارد که ک اصلا افراد به هر حال برای این جا باز کنند میرود دنبال جاهای مثلا بالای مجلس.

 او که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) بوده است تعبیر وكان يجلس حيث ينتهي به المجلس  هر جا که جا بود شرایطی که نقل می کرد که مرحوم آیت الله بها الدینی رحمه الله علیه ایشان وارد مجلس ختم شهیدی شد آیت الله بها الدینی با آن عظمتش دید که مجلس پر است همان جایی که کفش ها بود همان قسمت نشست آنجا از جایش هم بلند نشد با کسانی تعارف کردند ایشان را ببرند بالای مجلس این ها همان جایی که نزدیک کفش ها نشستند تو دیدار نشستند و این ها متاصی به سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) برای خودشون منزلت های کاذب اجماعی تعریف نکرند یک نکته هم که ان شاء الله ما سعی کنیم عمل کنیم

وكان أكثر ما يجلس مستقبل القبلة ، نمی گوید همه حالاتش أكثر ما يجلس گاهی ممکن نیست مستقبل بودن گاهی انسان سعی کند که به سمت قبله بنشیند در منزل هم شد رو به قبله میز کارش را به گونه ای قرار بدهد که رو به قبله باشد خانه را به مستقبل الی القبله جزو سنت پس بعد کمک می کند به انسان در ذکر و یاد خدا و اینکه به هر حال من در حالت عادی هم متوجه تو هستم مستقبل القبله الجلوس مستقبل القبله یا انسان وضو می گیرد مستحب رو به قبله باشد آن حضورش هم انجام بدهد به هر حال این ها از آدابش که ناشی از آن روح توحیدی در یک مومن است منتها گاهی ممکن نیست برای همین مثال که عرض کردم دیگه وارد مجلس انسان شود ممکن نیست رو به قبله بنشینه لذا می گوید وكان أكثر ما يجلس مستقبل القبلة در حد توان و امکان این را رعایت کند.

 و نکته دیگر وكان يكرم من يدخل عليه هر کسی که بر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) وارد می شد اکرامش می کرد احترامش می کرد در حدی که حتى ربما بسط ثوبه گاهی عبای خودش رو پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) پهن می کرد آن طرف بنشیند روی عبای پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و یکی از شواهد تاریخ که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) تصریح در عبا پهن کردنشان است جریان اسرای غزوه حنین است که شیما خواهر رضاعی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) دختر حلیمه سعدیه است خواهر شیری و رضاعی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) جزو اسرای غزوه حنین بود این ها چون بنی سعد از شاخه ای از حوازن بودند و آنجا آمد خودش را معرفی کرد به پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)، پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) عبایش را پهن کرد و تعارف کرد و او نشست روی عبای پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) این است در روایات و البته تتمه مجعولی اینجا بستند به که حالا من دیگه عرض نمی کنم متون ما این نیست یعنی لازم حالا نمیدانم چقدر صلاح عرض کنم اینکه مثلا تو بعضی از متون عامه متاسفانه این نقل شده است که حال بد نیست بگویم که چه بازی هایی با سیره پیامبر شد که از نمونه تحریف ها و اینا از کتب این ها نقل می شود وقتی نقل می شود این ها را گفت آره عجیب است مثلا این وقتی نقل می شود باید یک مقدار به هر حال عقل انسان به کار بگیرد .

 می گوید شیما آمد گفت که برای اینکه خودش را معرفی کند می گوید این که من در کودکی شما رو بر دوش خودم سوار کرده بودم شما گازی از پشت من گرفتی اثرش باقی مانده و آن را نشان داده است پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) ،حالا فاصله چقدر است؟ تا پنج سالگی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) نهایتا نزد حلیما بوده است نهایتا از پنج سالگی تا الان که سال هشتم هجرت است که غزوه حنین رخ داده و شاید نزدیک تقریبا شصت و پنج سال فاصله یعنی مثلا گاز گرفتن پنجاه و هفت سال اثرش مانده است!! این ها به نحو بازی با به هر حال تاریخ و سیره و امثال این ها است در حالی که در متون ما جریان نقل شده اما این تتمه را ندارد این پیرایه را ندارد همین مقدار خودش را معرفی کرد پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) احترامش کرد و عبایشان را پهن کرد و بر روی آن نشست و بله دارد که حتى ربما بسط ثوبه ويؤثر الداخل بالوسادة التي تحته ، آن متکا و بالشی که داشت تعارف می کرد به میهمان و او به آن تکیه می داد و روی آن نشست و یک نکته دیگر وكان في الرضا والغضب لا يقول إلا حقا ، این خیلی مهم است که متاسفانه در آن روایات ساختگی که راجع به پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) درست کردند آنجا گاهی متاسفانه چیزهایی نسبت دادن که با این اصل عقلانی و وحیانی صحیح سازگار نیست:

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى  إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى 

و از سر هوس سخن نمى‏ گويد اين سخن بجز وحيى كه وحى مى ‏شود نيست

النجم:۳و۴

هر چه می گوید وحی است از روی هوا نیست این موید این آیه است وكان في الرضا والغضب در حال رضایت مندی و در حال غضب جز حق نمی فرمود پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) فقط حق از زبانش جاری می شد .

مجری:

 دو هفته ما در برنامه ای که جناب دکتر قزوینی هستند حبل المتین اصلا به همین بحث پرداختم مثلا که این ها آمدند گفتند که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هر چی لعن کرد بگویید رحمت است هرچه خدایی نکرده دشنام داده بگویید این ها ثواب به درجه است چه بحث هایی زیبایی استاد گفتند.

استاد: جباری

 همینطوری روی هوا و هوس کسی رو لعن میکرده است و یکی از نمونه هایش درباره به اصطلاح غزوه احد است که بعد از غزوه احد پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) خیلی ناراحت بودیم شهدا را که دید با حمزه(علیه السلام) چه کردند و فلان مثلا گفته باشد که من در قبال مثله کردن به اصطلاح جناب حمزه (علیه السلام)  و این ها در قبال فلان تعداد از قریش مثله خواهم کرد که بعد جبرئیل می آید و آیه نازل می شود که مثلا پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) یک مقابله به مثل باید بکند نه اینکه تعدی بکند و بیشتر که یکی از نمونه ها است که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) گویا خیلی ناراحت و غضبناک عصبانی شده از عدالت به دور شده و گفته که من هم مثله می کنم اولا خود مثله را خود پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) نهی کرده است منع کرده است ثانیا بر فرض مقابله به مثل باشد نه اینکه در قبال هر نفر چند تعداد از آن ها نمونه های این چنین عجیبی است.

مجری:

 یک خورده  هم انسان در این ها دقت گوید چه پیامبری دارند.

استاد: جباری

پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) عجیب این ها ترسیم کرده است و بعد حالا دیگه عبارات بعدی راجع به بعضی از میوه ها و این ها است که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) دوست داشت این ها که مثلا اکثر طعامه الماء و تمر پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) خرما دوست داشت آب و خرما دوست داشتند مثلا از اجزای بدن گوسفند این سردست و دست و بیشتر دوست داشتند را بعدها چونبه به هر حال محله قضا حاجت آن ران نزدیک تر است آن سر دست گوسفند را بیشتر پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) می پسندید.

مجری:

 و به اصطلاح حالا این از نظرت حالا تو بحث طب و پزشکیان من عرض کردم خدمت تو برنامه ها همین را هم اشاره داشتند می گوید اصلا چه فولیدی سردست نسبت به ران دارد.

استاد: جباری

 همه این ها منطبق است به همان سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)که حالا این را در سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) در تغذیه عرض می کنم بد نیست اینجا حالا ایشان بعد وارد می شود مرحوم ابن شهر آشوب تعدادی از مزاح های پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را نقل میکنند من یک مثال معروف هم است منتها برای اینکه عزیزان بداند سند دارد مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب در همین جلد اول صفحه صد و نود و سه نقل میکند همان جریان معروف است:

و قال للعجوز الأشجعیة، یا أشجعیة لاتدخل العجوز الجنة فرآها بلال باكیة فوصفها للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال و الأسود كذلك مجلسا بیكیان فرآهما العباس فذكرهما له فقال و الشیخ كذلك ثم دعاهم و طیب قلوبهم و قال ینشئهم الله كأحسن ما كانوا و ذكر أنهم یدخلون الجنة شباب منورین و قال إن اهل الجنة جرد مرد ملحلون.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: ای اشجعیه! پیرزن داخل بهشت نمی شود. بلال او را دید كه گریه می كند به پیامبر مطلب را عرض كرد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود سیاه نیز داخل نمی شود هر دو نشستند و مشغول گریه شدند عباس آنان را دید و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطلب را عرض كرد. حضرت فرمود: پیرمرد نیز داخل نمی شود، سپس حضرت آنان را فراخواند و آنان را دلداری داد و فرمود: خداوند آنان را به بهترین شكل در روز قیامت می آورد و داخل بهشت می شوند به صورت جوان نورانی و فرمود اهل بهشت جوانان بدون مو و سرمه كشیده اند.

مناقب آل أبي طالب - ط المكتبة الحيدرية نویسنده : ابن شهرآشوب،ج 1 ، ص 127 ،مناقب آل أبي طالب،المكتبة الحيدرية - النجف الأشرف

 که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) به یک پیرزنی فرمودند و قال للعجوز الأشجعیة، یک زن پیری بود از قبیله اشجعیه فرمود یا أشجعیة لاتدخل العجوز الجنة پیرزن ها داخل بهشت نمی شوند فرآها بلال باكیة بلال آن زن را دید دارد گریه می کند فوصفها للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد خدمت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) گفت آن زن دارد گریه می کند و این طور فقال و الأسود پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرمود سیاهان هم وارد بهشت نمی شوند كذلك مجلسا بیكیان هر دو خلاصه مشغول گریه شدند فرآهما العباس عباس عموی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فذكرهما له آمد گفت که این دو اینطور دارند گریه می کنند فقال و الشیخ كذلك پیرمردها همین طور پیرمرد وارد بهشت نمی شوند ثم دعاهم و پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هر سه را  فراخواند و طیب قلوبهم عرض کنم که دلشان به دست آورد و قال ینشئهم الله كأحسن ما كانوا خدا جوانشان می کند سیاه رنگ پوستشان سیاه سفید رو می کند پیر ها را جوان میکند کاحسن و ما به بهترین چهره و ذكر أنهم یدخلون الجنة شباب منورین

به صورت جوان وارد بهشت می شوند با چهره های نورانی و عرض کنم که حالا ادامه ش که دیگه حالا نیازی نیست در اینجا من هر مقدار بسنده می کنم به این بیان حدود دو صفحه است مرحوم ابن شهر آشوب که انصافا نکات خوبی را جمع کرده بود در ارتباط با سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) خودشان دو صفحه ای که کسی بخواهد عمل کند خودش هر جمله اش یک اصل است به تعبیر خودشون التقطها بعض بعضی از  علما جمع کردند از روایات متعدد خلاصه کردند در این دو صفحه حالا فرصت اگر است من یک توضیحی هم منتها راجع به بحثمان عرض کنم و حالا وارد در توصیف محور بندی موضوع بندی منطق تقسیم مباحث سیره در جلسات قبل عرض کردیم که ما منطقا بخواهیم به هر حال یک نگاه جامعی به سیره معصومان (علیهم السلام) داشته باشیم در پنج محور کلی باید بحث کنیم چون عرض کردیم نسبت انسان از جمله معصوم(علیه السلام)  با خودش با خدا با دیگران با طبیعت با خود خدا دیگران تا اینکه خود را بشناسد چرا اول باید خودش را بشناسد.

 اولین چیز معرفت نفس است :

«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»

؛ (كسى كه خود را شناخت خدايش را شناخته است).

غرر الحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى‏، دار الكتاب الإسلامي‏، قم،‏ 1410 قمری‏، چاپ: دوم‏، ص 588، حکمت 301؛ ميزان الحكمة، ري شهري، محمد، تحقيق: دار الحديث، دار الحديث، 1416 قمری، چاپ: اول، ج 6، ص 154.

که ملازم است شناخت خود با شناخت خدا و بعد دیگر، دیگر انسان ها و طبیعت که محیط زیست و حیوانات و این ها هستند نگاه جامعی است و ارتباط انسان با خودش اینکه از آن تبدیل به سیره فردی می کنیم آن اموری که انسان در زندگی فردی به ناچار باید انجام بدهد لازم است انجام بدهد و حالا هیچ انسان دیگری هم در ارتباط با انسان نباشد چه تغذیه ای مثلا مثل استراحت مثل بهداشت، مثل لباس، مثل معیشت و فراغت، زینت و امثال این ها چیزهایی است که در چهار پنج محور و فصل می شود این ها را پیش برد بعد آن سیره معنوی عبادی رابطه ی انسان با خدا است که اصول در آنجا است و سیره اجتماعی، سیره اجتماعی بخشی از آن ناظر به خانواده است که می شود سیره خانوادگی بخشی از آن ناظر است به جامعه ارتباط جامعه هم از بعد رفتار سیاسی است می شود سیره سیاسی یا نظامی یا مدیریتی، حاکمیتی و امثال این ها یا از بعد فرهنگی می شود سیره فرهنگی از بعد اقتصادی سیره اقتصادی می شود و از بعد روابط انسان با آحاد جامعه سیره معاشرتی تعبیر می شود چند محور می شود آن سیره همه این ها در بحث جامعه اجتماعی داشتم و بالاخره ارتباط انسان با حیوانات با طبیعت محیط زیستی زیست محیطی که من قبلا اشاره شد.

 حالا در بحث سیره فردی ما چند نکته را در ارتباط با بحث تغذیه که حالا اشاره کردید به عنوان اولین محور از محورهای سیره فردی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) عرض می کنم.

مجری:

 یک نکته ای هم قبلا گفتید در این قضیه که ما به هر حال میخواهیم امام زمان(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) خودمان را بشناسیم سیره ایشان را درک کنیم از این طریق می توانیم خیلی راحت چون بالاخره امام (علیه السلام) که معصوم است و جانشین خود پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و احیاء کننده سیره هر کدام از این مباحثی که مطرح می کنید ما را به امام زمان(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) خودمان می شود در آورد نزدیک می کند و اگر بتوانیم همان را الگو قرار بدهیم در واقع تعصی کردیم .

استاد: جباری

و از اوصاف قطعی امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) این است که حضرت (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) احیا می کند سیره جدشان پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و بر همان اساس عمل می کند یکی از نکات در ارتباط با مسئله تغذیه در سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) که ما اصلا چرا چرا غذا می خوریم چرا تغذیه به سمت تغذیه میرویم یک کسی ممکن است:

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ

خداوند کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند وارد باغهایی از بهشت می‌کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است؛ در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می‌گیرند و همچون چهارپایان می‌خورند، و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست!

محمد:12

مثل حیوانات کسانی ممکن است که شکم چری کنند غذا بخورند خب ما به هر حال غذا نیاز داریم می خوریم، همین غذا را اولیا خدا بندگان صالح خدا مومنان می خورند رنگ الهی به آن می دهند رنگ الهی می زنیم که غذا می خوریم برای اینکه قوت بگیریم که عبادت خدا را انجام بدهیم که به آن مقصد نهایی برسند این یک روایتی است عرض کنم که این در کتاب شریف کافی است مرحوم کلینی در  جلد پنج کافی صفحه هفتاد و سه حدیث سیزده و جلد ششم صفحه دویست و هشتاد و هفت حدیث ششم نقل می کند به هر حال با سندش:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ بَارِكْ لَنَا فِي الْخُبْزِ وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لَا صُمْنَا وَ لَا أَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بار خدايا! براى ما در نان بركت قرار ده و ميان ما و آن ، جدايى مينداز . اگر نان نبود ، ما نماز نمى خوانديم و روزه نمى گزارديم و واجب هاى پروردگارمان را انجام نمى داديم .

الكافي- ط الاسلامية ، الشيخ الكليني،ج5  ،ص 73،المحقق / المصحح:‌ غفاري على اكبر و آخوندي، محمد،‌ دار الكتب الإسلامية،تهران،سنة الطباعة: 1407 ق،رقم الطباعة: الرابعة

عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ بَارِكْ لَنَا فِي الْخُبْزِ خدایا در نان به ما برکت بده وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ بین نان و ما فاصله نینداز ما را محروم از نان نکن چرا فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لَا صُمْنَا وَ لَا أَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا.

اگر نان نباشد که نمی توانیم قوت پیدا کنیم با آن نماز بخوانیم بتوانیم سحری بخوریم که روزه بتوانیم بگیریم فرائض الهی را انجام بدهیم یعنی اول وجود بعد از سجود که عوام گاهی می گویند این ریشه روایی دارد ببینید حضرت (صلی الله و علیه و آله و سلم)  ربط میدهد نمی گوید خدایا به ما نان بده که زنده بمانیم این دنیا طلبان اهل دنیا می گویند هم یا غذا بخوریم لذت ببریم از خوردن غذا حضرت (صلی الله و علیه و آله و سلم)  بلافاصله ربط میدهد به این اگر نان نباشد نماز نمیتوانیم بخوانیم روزه نمی توانیم بگیریم فرائض الهی را نمی توانیم انجام بدهیم باز روایت مشابهی در همان کتاب شریف کافی جلد ششم صفحه دویست و هشتاد و شش حدیث سوم و هفتم از امام صادق علیه السلام این است که:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا بُنِيَ الْجَسَدُ عَلَى الْخُبْزِ.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: بنای جسم  انسان  را نان تشکیل می‌دهد.

الكافي- ط الاسلامية ، الشيخ الكليني،ج6  ،ص 286،المحقق / المصحح:‌ غفاري على اكبر و آخوندي، محمد،‌ دار الكتب الإسلامية،تهران،سنة الطباعة: 1407 ق،رقم الطباعة: الرابعة

یعنی به هر حال نام غذا حالا جسد جسم انسان مبتنی بر بنا بر هر حال نان است این غذا است.

مجری:

اصلا در ضرب المثل ها چه فارسی چه عربی است دیگه بله قوت انسان همان نان است نانی در بیاوریم نان بخوریم بالاخره به روزی و معیشت و زندگی .

استاد: جباری

 و سخن در نوع نگاه به هر حال معصومین (علیهم السلام) است یک روایت دیگری هم است که ابوذر یک مردی از ابوذر درباره برترین اعمال پس از ایمان به خدا پرسید ابوذر گفت نماز و خوردن نان و آن مرد با شگفتی از ابوذر پرسید که چطور نماز کنار نان:

وقد سئل أبو ذر (رضي الله عنه) عن أفضل الأعمال بعد الايمان، فقال: «الصلاة، وأكل الخبز». فنظر إليه السائل كالمتعجب، فقال (رضي الله عنه) له: لولا الخبز ما عبد الله تعالى.

از ابوذر (رضی الله عنه) درباره بهترین اعمال بعد از ایمان سؤال شد، فرمود: «نماز و خوردن نان». سائل با تعجب به او نگریست و ابوذر (رضی الله عنه) به او گفت: اگر نان نبود خدای متعال را عبادت نمی کرد

 المبسوط 30: 258. تفسير السمعاني 4: 132.

وقد سئل أبو ذر (رضي الله عنه) عن أفضل الأعمال بعد الايمان، فقال: «الصلاة، وأكل الخبز». فنظر إليه السائل كالمتعجب، طرف شگفت زده شد که ابوذر چطور جواب میدهد ابوذر همین جواب پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)را داد فقال (رضي الله عنه) له: لولا الخبز ما عبد الله تعالى.

اگر نان نباشد خدا عبادت نمی شود به هر حال باید توانی باشد یعنی باکل به خبز یقیم و به صلبه و یتمکن به اقامة  الطاعه به هر حال خوردن نان قوام پیدا می کند بدنش و امکان برایش پیدا می شود که اقامه به هر حال طاعت کند این را نه منابع اهل سنت نقل کردم آن از کافی نقل شد این از المبسوط سرخصی جلد سی صفحه دویست و پنجاه و هشت یک نکته.

مجری:

 که ما همیشه این خدمت و اینکه از خدا خواستیم قدرت خدمت توفیق خدمت داشته الان دعای کمیل که شب های جمعه خوانده می شود قو  علی خدمتک جوارحی چیزی که خواسته شده است.

استاد: جباری

 درست است به عبارت دیگر ببینید بندگان صالح خدا چقدر زیرک هستند همین نان را دیگری هم می خورد آن ها می خورند اما این ها با یک نیت و یک نگاه تبدیل به عبادت می کنند همان نان خوردن را و کسب روزی کسب نان تلاش برای نان به درآوردن و غذا تهیه کردن این می شود عبادت چرا چون دارد مقدمه ی عبادت را انجام میدهد دیگه نان میخواهم بخورم که قوت بگیرم که مثلا بتوانم اقامه ی عبادات کنم شب بلند شوم برای نماز نمازهای واجب انجام بدم یا روزه بتوانم بگیرم یا قوت پیدا کنم بروم امرار معاش کنم برای خانواده ام الکاد علی عیاله بشوم کسب روزی کنیم برای خانواده بالاخره این کار را میکنم برای چه؟ آن برای چه مهم است که چه نیتی باشد نیت طاعت باشد خود این تبدیل به عبادت می شود به عبارت دیگر بندگان صالح خدا با یک نیت کل زندگیشان می کند عبادت به تعبیر :

قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.

انعام:162

نمازم عباداتم زندگیم حیاتم و مرگم همه  لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ان شاء الله که خداوند این توجه را دیگه المومن ک س دارد قیامتی برپا میشود و آن وقت انسان نگاه می کند مثلا کسانی از همین رفتارهای عادی روزمره چه آثار و برکاتی آنجا نصیبشان شود و این فرد محروم مانده است.

 

مجری:

ما در سیره و سیمای فرزانگان و بزرگانمان همیشه می بینیم که سعی می کنند که اعمالشان بر دو قسم بیشتر نباشد یا حلال یا حرام یعنی نمیینیم یا واژه این ها مث مباح ندارند قدم را در راه خدا بر می دارند به تعبیر دیگر یا مباح یا مکروه بله بله.

استاد: جباری

 یا اعمالشان یا واجب است یا مستحب است واجب که تکلیف است مستحب هم همه به هر حال اعمالی که رنگ الهی به آن زدند.

مجری:

عرض منم همین است که به دو قسم تقسیم می کنند ترک حرام و حالا واجبات شما اصلاح فرمودید در واقع اعمالشان یا واجب است یا مستحب یا ترک حرام سعی می کنند حتی آن مکروه ها را برای خودشان حرام بدانند من این را در سیره فرزانگان دیده بودم که اصلا یکی از مباحث اساتید اخلاقی که آنجا است چقدر خوب ما خب بینندگان حتما شما را میشناسند قبلا هم عرض کردیم که حضرتعالی  علاوه بر بحث تخصص در مباحث فقه و اصول و تاریخ و این ها از بزرگان اخلاق هستید که الحمدالله این توفیق را داشتیم امروز امشب از حضرتعالی هم استفاده کنیم در بحث اخلاقیات و این ها که ان شاء الله مورد توجه عزیزان بیننده باشد و من اولین نفری باشم که اصلا به این توصیه شما من خواهش می کنم جناب آقای دکتر جباری از حضورتان و افاضاتی که فرمودید به مباحثی که ارائه فرمودید ان شاء الله که بتوانیم در هفته های آینده هم از حضرتعالی استفاده کنیم بهره بگیریم و هم تذکرات استاد را خلاصه پیشه خودمان قرار بدهیم و ان شاء الله بتوانیم با این مباحثی که جناب آقای دکتر جباری ارائه میدهند بتوانیم زندگیمان را محمدی کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد عزیزان بیننده متشکریم از شما تا دیدار دیگر همه ی شما را به خدای منان می سپاریم اللهم عجل لولیک الفرج خداحافظ.


آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

سیره پیامبر اکرم ص دفاع از اهل بیت ع معاویه صغیر خطبه علوی حکومت عدالت و حق اسلام شیعه صدقه در نماز