سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت صد و پنجم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: آینه تاریخ

تاريخ: 15/ ۱۰/ 140۲

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری: آقای قضبانی

قسمت:10۵

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین

مجری:

عزیزان بیننده سلام وقت شما به خیر خیلی خوش آمدید به برنامه آیینه تاریخ و شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در خدمت شما هستیم  با این برنامه چون هفته های گذشته در شامگاه جمعه و از محضر کارشناس عزیزمون جناب آقای دکتر جباری ان شاء الله بهره مند خواهیم شد عرض سلام و ادب خدمت استاد و برمی گردم خدمت شما یک سری توضیحات ان شاء الله عرض خواهم کرد استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد: جباری

 علیهم السلام و رحمه الله بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب احترام دارم حضور شما جناب آقای قضبانی ، بینندگان گرامی هر جایی که شرف حضور دارید ان شاء الله که همیشه موفق و سربلند باشید مرضی خداوند متعال و حضرت حجت (سلام الله علیه) باشیم در همه ی حالات و آنات لحظات وظیفه خودم می دآن هم تسلیت عرض کنم این فاجعه ی پیش آمده یکی دو روز قبل را در کرمان و درود و صلوات و سلام بفرستیم به روح شهدای مظلوم این فاجعه و آرزو کنیم هر چه زودتر ان شاء الله دست انتقام الهی از آستین مولا و ولی نعمتمان امام عصر (سلام الله علیها) خارج میشود و دشمنان دین را به سزای عملشان برساند ان شاء الله.

مجری:

ان شاء الله ان شاء الله ما هم تسلیت عرض می کنیم خدمت خانواده های این بزرگواران حادثه دلخراشی بود که در سالروز شودادت سردار عزیز مان سردار قاسم سلیمانی رخ داد و ان شاء الله که همه با اهل بیت (علیهم السلام)محشور باشند و ان شاء الله که آقا امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همان طور که حضرت استاد فرمودند هر چه سریع تر در ظهورشان و قیامشان تعجیل شود و هر چه سریع تر ان شاء الله انتقام همه مظلومین گرفته شود از ظالم به هر حال خیلی خوش آمدید خوشحال هستیم  که در خدمت شما هستیم  جناب دکتر جباری عزیز دو روز گذشته هم میلاد با سعادت حضرت زهرا( سلام الله علیها) بود که جای طبریک دارد خدمت شما و همچنیعنین بینندگان عزیز  عزیزان بیننده سه هزار و پانزده پانزده پانزده سامانه ی پیامکی ما است و همچنین تلفن های برنامه پل ارتباطی ما با شما برای اینکه بتوانید ارتباط برقرار کنید سوالات را مطرح کنید و ان شاء الله نقطه نظراتتان را شوندویم حالا سایت شبکه حضرت ولی عصر(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و همچنین اپلیکیشنش را اگه در گوشی هایتان نصب کنید از آن طریق هم به صورت زنده بدید برنامه ها را ببیعنید هم به آرشیو برنامه ها دسترسی پیدا کنید.

  حضرت استاد بیست و دو جمادی است دیگر امروز در تاریخ قید شده یک چنین روزی سال مرگ ابوبکر است بالاخره به نگاه برخی از مسلمان ها خلیفه اول است و بالاخره برای او یک جایگاهی را ایجاد کردند و طبق همان هم شاید خیلیا دارند زندگی می کنند با آن عقیده ها که امیدواریم که حق روشن شود دیگر اگر همه حق را بفهمند پیرو حق و حقیقت خواهم بود اما در تاریخ باز نوشته شده در مورد ابوبکر که تشییع او شبانه رخ داده است چرایی را می شود بفرمایید که چرا شب مثلا کسی که حالا خلیفه است و حکومت دستش است چرا شب دفن شد.

استاد: جباری

 بسم الله الرحمن الرحیم همان طور که میفرمایید نصوص کهن تاریخی این را تایید می کند هیچ نصی ما ندیدیم که دال بر این باشد که روز او را تشییع کرده باشند عموم مسلمان ها برایش نماز خوانده باشند و دفن شده باشد و جای شگفتی و سوال است بالاخره یک فرد عادی نبوده است به ظاهر خلیفه بوده است دو سال و قریب به چهار ماه دو سال و سه ماه و بیست و دو روز تقریبا کمتر از چهار ماه به هر حال این خلافت غاصبانه در دستش بود و  به ظاهر خلیفه بود طبیعتا بعد از مرگش یک تشییع و در مدینه صورت می گرفت در روز به دفن میشود چند گزارش را عرض می کنم درباره مرگ شبانه ی ابی بکر و دفنش و بحث چرایی را که شما فرمودید احتمالاتی که است را اشاره می کنم ما در متون کهن ،مثلا در انساب الاشراف بلاذری جلد ده صفحه نود و پنج با سند خودش می گوید:

حَدَّثَنَا عَمْرٌو النَّاقِدُ، ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ، أنبأ ابْنُ جُرَيْجٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي السَّبَّاقِ- أَوِ ابْنِ السَّبَّاقِ- أَنَّ عُمَرَ دَفَنَ أَبَا بَكْرٍ لَيْلا، ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَأَوْتَرَ بِثَلاثٍ.

عمر شبانه ابوبکر را دفن کرد و سپس وارد مسجد شد و نماز وتر را با سه رکعت خواند

انساب الاشراف للبلاذري،البلاذري،ج10،ص95.

أَنَّ عُمَرَ دَفَنَ أَبَا بَكْرٍ لَيْلا، عمر دفن کرد ابوبکر را شبانه ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ آمد در مسجد فَأَوْتَرَ بِثَلاثٍ نماز خواند و این ها مثلا در تاریخ طبری می گوبد:

ووقت وفاة أبى بكر وأن عمر صلى عليه وأنه دفن ليلة وفاته قبل أن يصبح الناس فأصبح عمر صبيحة تلك الليلة فكان أول ما عمل.

و زمان وفات ابوبکر و اینکه عمر بر او نماز خواند و او را در شب وفاتش قبل از قیام مردم دفن کردند، پس عمر در صبح آن شب برخاست، پس اولین کاری بود که کرد.

تاريخ الطبري ، الطبري، ابن جرير، ج2 ،ص622.

وأنه دفن ليلة وفاته شب سه شنبه در بعضی متون است غروب دوشنبه از دنیا رفت این ها موید است می گوید: شب سه شنبه وفاتش بود و و دفنش هم در همان شب انجام گرفت  قبل أن يصبح الناس قبل این که مردم صبح کنند و به هر حال بیدار شوند و این ها یا مثلا در الطبقات الکبری ابن سعد جلد سه صفحه دویست و نه از عایشه نقل می کند :

قَالَ: أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ الْكِلابِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا هَمَّامٌ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ عَائِشَةَ حَدَّثَتْهُ قَالَتْتُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ لَيْلا فَدَفَنَّاهُ قَبْلَ أَنْ نُصْبِحَ.

ابوبکر شب از دنیا رفت و ما او را قبل از صبح دفن کردیم.

الطبقات الكبرى - ط العلميه ، ابن سعد كاتب الواقدي،ج3  ،ص 209.

 تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ لَيْلا فَدَفَنَّاهُ قَبْلَ أَنْ نُصْبِحَ نقل قبلی این بود که عمر دفن کرد اینجا عایشه می گوید: دفنش کردم قبل از اینکه نصبح یعنی به هر حال تا صبح هم صبر نکردند شبانه دفنش کردیم این ها به هر حال گزارش هایی است که در متون کهن مثل از طبقات الکبری انساب الاشراف است که همه متون قرن سه هستند و این را تصریح کردند پس در این تردید نیست ،می ماند چرایی مسئله در العقد الفرید جلد چهار صفحه دویست و پنجاه و یک گزارشی است دال بر اینکه ابوبکر مسموما از دنیا رفت:

ان  ابابکرسُم،

 سم با سین یعنی مسموم شد و از دنیا رفت و مات یوم الاثنین بالاخره در اواخر روز دوشنبه از دنیا رفت که با گزارش قبلی که شب سه شنبه دفن شد هم خوان است این هم یک نکته که نشان میدهد که به هر حال به جانش سو قصد شده  است در بعضی از نقل ها آوردند خواستند طبیعی جلوه بدهند گفتند که چند روز قبلش حمام رفت و بعدش هم سرما خورد و بیمار شد در اثر بیماری از دنیا رفت و ما این گزارش را هم داریم آنچه که موید است برای این گزارش عقد الفرید همین دفن شبانه است اینکه علی رغم اینکه اصحاب پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در زمان حیات پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) روز تشییع می شدند روز دفن می شدند پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  هم توصیه به تشییع می کرد شرکت در تشییع جنازه، خود پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) شرکت می کردند و هم اقتضای این است که روز انجام شود همین بحث در ارتباط  با حضرت زهرا( سلام الله علیها) مطرح کردیم ظاهرا که علی رغم تلاش مغرضین شبکه های وهابی امثال این ها که می گفتند که بله دفن شبانه امر مرسومی بوده است ،در حالی که چنین نبوده است و مثال زدیم که اگر امر مرسوم بود به خصوص درباره زن ها که ادعا می کنید شبانه دفن می شدند  بعد هر سه خواهر حضرت زهرا( سلام الله علیها) که در زمان حیات پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) رقیه سال دوم، ام کلثوم سال سوم زینب سال هشتم از دنیا رفتند برای شب دفن می شدند هیچ کدام شب دفن نشدند بله روز تشییع شدند در بقیع دفن شدند پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) شرکت کردند خود حضرت زهرا( سلام الله علیها) شرکت کرد مرسوم دفن روزانه بوده مگر یک یک قضیه خاصی باشد، ضرورتی باشد، اضطراری باشد مثل وصیت سیاسی زهرا( سلام الله علیها) یا مثل عثمان که مردم اجازه نمی دادند دفن در بقیع شود تا سه روز اجازه دفن ندادند و بعدش هم با واسطه گری امیرالمومنین (علیه السلام) شبانه بردند در جایی حشر کوکب هم آنجا دفنش کردند مگر دلیل خاصی باشد.

 لذا درباره ابی بکر هم قاعدتا باید یک سبب خاصی بوده باشد، دو احتمال می رود،  یک احتمال همین مسموم شدند اگر به جانش سو قصد شده باشد اینکه تعجیل شده در دفنش برای اینکه مبادا برملا شود کسانی متوجه شوند که به هر حال این مسموم شده است و آشکار شود و لذا خیلی زود خواستند  مسئله را تمامش کنند، نکته دوم هم دفنش در کنار قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) است  می گویند که دفنش در آنجا وجه شرعی ندارد و به هر حال عایشه متاسفانه یک تصرف نابجایی در آن حجره پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) کرد و پدرش هم آورد پشت سر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) دفن کرد.

مجری:

 و حالا فقط که عایشه این کار را کرد یا خودش وصیت کرد.

استاد: جباری

وصیت به عایشه کرد منتها عایشه دخیل بود در مسئله را توضیحی عرض می کنم و شاید هم این نکته افزون بر آن بحث مسموم بودند است که خواستند با اعتراض صحابه مواجه نشوند که صحابه را در مقابل عمل واقع شده قرار بدهند و الا اگر روز می خواستند این کارا انجام بدهند ممکن بود با مخالفت صحابه مواجه می شدند چه حقی دارید شما باید در بقیع دفع کنید.

مجری:

روایت است روایت لا نورث.

استاد: جباری

إنی سمعتُ رسول الله یقول: لا نورث، ما ترکنا صدقةٌ.

از رسول خدا شنیدم که فرمود: ما ارثی نمی گذاریم، هر چه بگذاریم صدقه است

(ابن‌حنبل، مسند، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۷۰و۱۹۰)

 

حالا اگر واقعا چنین روایتی از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) صادر شده بود ارثی که نماند بود برای دخترت عایشه بر فرض هم ارث مانده باشد مگر چقدر حق دارد از ارث؟ یکی دو وجب بیشتر قاعدتا شاید نشود از حجره ای که پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در آن دفن شده می شود.

 یک هفتاد و دوم سهم عایشه یعنی نه همسر یک هشتم از ارث می برند یک هشت یک نه هشت هفتاد یک هفتاد و دوم بنابراین با هیچ مجوز شرعی مسئله درست در نمی آید ضمن اینکه آنجا هم حجره عایشه نبوده است با توضیح که عرض خواهم کرد و این به هر حال وجه شرعی نداشته است این دو احتمال می رود که علت تعجیلشان در دفن شبانه یا ناشی از آن بوده است که میخواستند مسمومیتش لو برود یا اینکه به هر حال کنار پیامبر دفن شدندش را خواستند تحمیل بر مردم کنند، نکته آخر هم اینکه ما  وقتی گفتیم مسموم شد بر اساس این نص العقد الفرید این سوال پیش می آید که چه این کار را کرد؟ چه کسی او را مسموم کرد؟ گاهی باز تلاش شده که گردن یهود بیاندازند اما سوال اینجا بود که یهودیان الان چه کاره هستند به عنوان مثال یهودیان  که در مدینه حضور ندارند.

مجری:

چون نمونه اش در مورد پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) هم کردند سه سال قبل مثلا .

استاد: جباری

 سه سال سال هفتم در خیبر بودند در مدینه دیگر طوائف یهودی  حضور ندارند و یهودیان چه نفعی می برند از این قصه به نظر می رسد که این یعنی انگشت اتهام متوجه کسی یا کسانی می شود که ذی نفع در ماجرا هستند و ذی نفع در ماجرا به هر حال خلافت بعدیش خلیفه ی دوم است، چنان که درباره ضربت خوردن خلیفه دوم هم قصه ابولولو این بحث مطرح است که ذینفع در ماجرا جریان بنی امیه و عثمان و این ها بودند لذا محرک ابولولو را بعضا جریان اموی دانسته اند چرا چون می دانستند بعد از عمر نوبت آن ها خواهد رسید، به هر حال ما گزارش تاریخی نداریم نص تاریخی نداریم که مجرم را متهم را به هر حال آن شخصی که این کار را کرده انگشت به سمت او بگذارند بالاخره تحلیل ما را به سمت جهاتی می برد.

مجری:

  خیلی جالب بود متشکر هستم از حضرت عالی به خاطر مطالب زیبایی که اشاره فرمودید در مورد استخلاف بعد از خودش چطور آن هم می گویند که مثلا خودشان مرتب حالا می گفتند بیهوش می شده است به هوش می آمده است و می گفته بنویسند عثمان هم ظاهرا نویسنده بوده می گویند خودش همینطوری اسم عمر را نوشت و معلوم نیست ابوبکر اصلا فهمید تایید کرد یا نکرد و این ها اگه برایمان بفرمایید نکته ای اگر است.

استاد: جباری

 خیلی عجیب است این باز این صحنه که الان گزارشش راعرض خواهم کرد سند ما اصل اینکه شیوه و روش مبنای استخلاف را پایه ریزی کرد هیچ تردیدی در آن نیست همه مورخان نقل کرده اند که متاسفانه نصب کرد عمر را به جای خود خودش نصب کرد در حالی که طبیعتا باید با مسلمان ها مشورت می کرد می سپرد به ادعایشان به اهل حل و عقد و مهاجر و انصار و یک شورای حل اختلاف تشکیل می شد ریش سفیدانی از انصار از مهاجرین شرکت می کردند و در آنجا مطرح می کردند که بالاخره جانشین ابوبکر چه کسی باشد؟ تنها کسانی که مورد مشورت ابوبکر قرار گرفته اند و نص تاریخی بر آن است یکی عبدالرحمن بن عوف و دیگری عثمان، عبدالرحمن بن عوف بعد از اینکه ابوبکر مشورت کرد، گفت که می خواهم عمر را به جای خودم نصب کنم گفت فرد خشنی را تندی را میخواهی نصب کنی فرد تند و خشنی است و عثمان هم تقریبا قریب به این مضمون گفت منتها گفت که درونش از بیرونش بهتر است نسبت به عمر این جمله را گفت ،بیرونش خشن اما درونش از بیرونش بهتر است ، یعنی کل مشورت آقای خلیفه اول در ارتباط با جانشینی با دو نفر یک عبدالرحمن بن عوف یکی هم عثمان این در حالی است که صحابه بزرگی مثل سلمان و ابوذر ومقداد و عمار و امیرالمنین (سلام الله علیه) و دیگر صحابه از مهاجر از انصار در مدینه حضور داشتند و این ها طبیعتا باید طرف مشورت قرار می گرفتند این را حضرات اهل سنت باید جواب بدهند ،ما طلبکار هستیم ما سوال کننده هستیم ما شاکی هستیم ما سوال کننده هستیم باید جواب بدهند چرا خلیفه این کار را کرد اگر شیوه استخلاف شیوه معقولی است یک فرد عاقل و مدبر این کار را انجام میدهد که به فکر بعد از خودش است که امت دچار اختلاف نشوند چرا برایپیامبر قائل نیستید.

 هیچ فکر کردید نشستید با خودتان کلاهتان قاضی کنید چرا همین حق را برا یپیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) قائل نیستید؟ احتمال نمیدهید پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) این کارا کرده باشد؟ چرا نفی می کنید؟ چرا تابع علمایتان هستید؟ که متاسفانه علما سوئی آمده اند و جریان غدیر را طور دیگر معنا کرده اند و به محبت و امثال این ها مولا را معنا کرده اند مسئله خیلی واضح است اگر استخلاف و جانشین تعیین کردنش که شیوه ی همه ی انبیا بوده همه انبیا وصی داشته اند ما چرا برای پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) چنین حقی را قائل نیستید برای خلیفه اول چنین حقی را قائل هستید این یک نکته که  جای سوال علامت سوال بزرگی مقابل فعل خلیفه که در این جا برقرار است.

 نکته دوم که هم که اشاره فرمودید ابوبکر داشت املا می کرد وصیتش را و عثمان هم می نوشت و از حال رفت و وسط عثمان هم ترسید که این دیگر به هوش نیاید و این جای وصی خالی مانده و خودش یک عمر را نوشت حالا این نصش عرض خواهم کرد عمر را اسمشو نوشت ابوبکر به هوش آمد گفت چی نوشتی و گفت این طور تکبیر گفت همان کاری را کردی که من در ذهنم بود و بعد گفت خودت هم اهل هستی سزاوار هستی خود این نشان می دهد که پس از قبل یک برنامه های چیده شده است، ما را می برد  به همان سمتی که در متون شیعه و اهل سنت است که امیرالمومنینن (سلام الله علیه) وقتی که به زور برده شد به مسجد برای اخذ بیعت و عمر که خیلی تلاش داشت در تکاپو بود که:

فقال له عمر : إنك لست متروكا حتى تبايع ، فقال له علي : احلب حلبا لك شطره ، واشدد له اليوم أمره يردده عليك غدا . ثم قال : والله يا عمر لا أقبل قولك ولا أبايعه 

عمر به او گفت: تا بیعت نکنی رها نمی شوی، علی به او گفت: بدوش پستانی را که قسمتی از آن برای توست و امروز کارش را بر او سخت کن تا فردا برایت برگرداند. سپس فرمود: به خدا سوگند ای عمر، من آنچه را که می گویی نمی پذیرم و با او بیعت نمی کنم.

الإمامة والسياسة - ت الزيني ، الدِّينَوري، ابن قتيبة،    ج 1 ، ص 18

 بایع خلیفه رسول الله بیعت بگیرد برای ابی بکر حضرت( علیه السلام) فرمود: احلب حلبا لك شطره ، واشدد له اليوم أمره يردده عليك غدا بدوش از پستانی که بخشی از شیرش برای تو خواهد بود البته طبق نقل سلیم از سلمان حضرت( علیه السلام)  اشاره کرد کردند به آن صحیفه ای که بین خودشان نوشتند و در کعبه دفن کرد کردند مبنی بر این که اگر خلافت را از علی( علیه السلام)  گرفتیم به ابی بکر سپس عمر و سپس عثمان یک تقسیم کار کرده بودند از قبل و آنها تعجب کردند حضرت ( علیه السلام)   فرمود: که خوب وفا کردید به آن صحیفه خودتان:

أمير المؤمنين عليه السلام يفضح الصحيفة الملعونة فقال لهم علي عليه السلام: لقد وفيتم بصحيفتكم الملعونة التي تعاقدتم عليها في الكعبة: " إن قتل الله محمدا أو مات لتزون  هذا الأمر عنا أهل البيت ".فقال أبو بكر: فما علمك بذلك؟ ما أطلعناك عليها  فقال عليه السلام: أنت يا زبير وأنت يا سلمان وأنت يا أبا ذر وأنت يا مقداد، أسألكم بالله وبالإسلام، أما سمعتم رسول الله صلى الله عليه وآله يقول ذلك وأنتم تسمعون: (إن فلانا وفلانا - حتى عد هؤلاء الخمسة - قد كتبوا بينهم كتابا وتعاهدوا فيه وتعاقدوا أيمانا على ما صنعوا إن قتلت أو مت)  فقالوا: اللهم نعم، قد سمعنا رسول الله صلى الله عليه وآله يقول ذلك لك: (إنهم قد تعاهدوا وتعاقدوا على ما صنعوا، وكتبوا بينهم كتابا إن قتلت أو مت أن يتظاهروا عليك وأن يزووا عنك هذا يا علي).

على عليه السّلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته‌؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‌گويد. من هم از پيامبر شنيدم همان طور كه ابو بكر گفت. ابو عبيده و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‌گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم. على عليه السّلام به آنان فرمودوفا كرديد به صحيفه ملعونه‌اى‌ كه در كعبه بر آن هم‌ پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمّد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل بيت بگيريد».ابو بكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى ابا ذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام، مى‌پرسم آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى‌فرمود: «فلانى و فلانى- تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد- ما بين خود نوشته‌اى نوشته‌اند و در آن هم پيمان شده‌اند و بر كارى كه كرده‌اند قسم‌ها خورده‌اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ... »؟

 

لقد وفيتم بصحيفتكم الملعونة التي تعاقدتم عليها في الكعبة ابوبکر گفت تو از کجا می دانی حضرت با توضیحی برملا کرد آنچه که این ها این در کتاب سلیم بن قیس هلالی است در نقل سلمان و این ها مویدات است در واقع این خود در نقل الطبقات الکبری متون اهل سنت است جلد سه صفحه دویست عبارت را می خوانم هم اینکه می گوید: تو هم اهل هستی و عمر را می نویسد بدون اینکه ابوبکر گفته باشد در حال بی هوشی او می نویسد دیگر همانی که من گفتم گویای این است که این ها از قبل یک برنامه ای داشتند برنامه ریزی شده است و می گوید:

وَدَعَا عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ فَقَالَ: اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا عَهِدَ أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي قُحَافَةَ فِي آخِرِ عَهْدِهِ بِالدُّنْيَا خَارِجًا مِنْهَا وَعِنْدَ أَوَّلِ عَهْدِهِ بِالآخِرَةِ دَاخِلا فِيهَا حَيْثُ يُؤْمِنُ الْكَافِرُ وَيُوقِنُ الْفَاجِرُ وَيُصَدِّقُ الْكَاذِبَ. إِنِّي اسْتَخْلَفْتُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا. وَإِنِّي لَمْ آلُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَدِينَهُ وَنَفْسِي وَإِيَّاكُمْ خَيْرًا. فَإِنْ عَدَلَ فَذَلِكَ ظَنِّي بِهِ وَعِلْمِي فِيهِ. وَإِنْ بَدَّلَ فَلِكُلِّ امْرِئٍ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ. وَالْخَيْرُ أَرَدْتُ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ. سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ. ثُمَّ أَمَرَ بِالْكِتَابِ فَخَتَمَهُ. ثُمَّ قَالَ بَعْضُهُمْ لَمَّا أَمْلَى أَبُو بَكْرٍ صَدْرَ هَذَا الْكِتَابِ: بَقِيَ ذِكْرُ عُمَرَ فَذَهَبَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يُسَمِّيَ أَحَدًا. فَكَتَبَ عُثْمَانُ: إِنِّي قَدِ اسْتَخْلَفْتُ عَلَيْكُمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ. ثُمَّ أَفَاقَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: اقْرَأْ عَلَيَّ مَا كَتَبْتَ. فَقَرَأَ عَلَيْهِ ذِكْرَ عُمَرَ فَكَبَّرَ أَبُو بَكْرٍ وَقَالَ: أَرَاكَ خِفْتَ إِنْ أَقْبَلَتْ نَفْسِي فِي غَشْيَتِي تِلْكَ يَخْتَلِفُ النَّاسُ فجزاك الله عن الإسلام مَخْتُومًا وَمَعَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَأُسَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ الْقُرَظِيُّ فَقَالَ عُثْمَانُ لِلنَّاسِ: أَتُبَايِعُونَ لِمَنْ فِي هَذَا الْكِتَابِ؟ فَقَالُوا: نَعَمْ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: قَدْ عَلِمْنَا بِهِ. قَالَ ابْنُ سَعْدٍ: عَلِيٌّ الْقَائِلُ وَهُوَ عُمَرُ. فَأَقَرُّوا بِذَلِكَ جَمِيعًا وَرَضُوا بِهِ وَبَايَعُوا ثُمَّ دَعَا أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ خَالِيًا فَأَوْصَاهُ بِمَا أَوْصَاهُ بِهِ. ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدَهُ فَرَفَعَ أَبُو بَكْرٍ يَدَيْهِ مَدًّا فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي لَمْ أُرِدْ بِذَلِكَ إِلا صَلاحَهُمْ وَخِفْتُ عَلَيْهِمُ الْفِتْنَةَ فَعَمِلْتُ فِيهِمْ بِمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ وَاجْتَهَدْتُ لَهُمْ رَأْيِي فَوَلَّيْتُ عَلَيْهِمْ خَيْرَهُمْ وَأَقْوَاهُمْ عَلَيْهِمْ وَأَحْرَصَهُمْ عَلَى مَا أَرْشَدَهُمْ

عثمان بن عفان را صدا زد و گفت: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم. این همان است که ابوبکر بن ابی قحافه در پایان عهد خود در دنیا بیعت کرد و آن را ترک کرد و در آغاز عهد با آخرت در جایی که ایمان آورد وارد آن شد و کافر به فاسق یقین پیدا کرد و به دروغگو ایمان آورد. . همانا من عمر بن خطاب را بعد از خود جانشین تو قرار دادم، پس به سخن او گوش کن و از او اطاعت کن. و من به خاندان خدا و رسولش و دینش و خودم و شما نیکی نکرده ام. اگر او عادل است، این اعتقاد و شناخت من از اوست. اما اگر آن را تغییر دهد، هر کس آنچه را که از گناه به دست آورده است، خواهد داشت. و من خیر می خواستم ولی غیب نمی دانستم. کسانی که ستم کردند، خواهند دانست که به چه نقطه ای روی خواهند آورد.درود بر شما و رحمت خدا. سپس نامه را سفارش داد و آن را مهر کرد. سپس برخی از آنان هنگامی که ابوبکر انتشار این نامه را امر کرد، گفتند: از عمر یادی باقی ماند، پس پیش از آنکه نامی را ذکر کند، آن را برداشت. پس عثمان نوشت: عمر بن الخطاب را جانشین تو قرار دادم. سپس ابوبکر از خواب بیدار شد و گفت: آنچه نوشتی برای من بخوان. سپس ذکر عمر را بر او خواند و ابوبکر گفت: الله اکبر و با او عمر بن خطاب و اسید بن سعید القراظی بودند، عثمان به مردم گفت: آیا در این نامه با آن شخص بیعت می کنید؟ گفتند: بله. برخی از آنان گفتند: ما از آن خبر داشتیم. ابن سعد گفت: علی است که آن را گفته و او عمر است. همگی به آن اعتراف کردند و به آن راضی شدند و بیعت کردند، سپس ابوبکر به تنهایی عمر را احضار کرد و همان گونه که به او دستور داده بود به او دستور داد. سپس او را رها کرد و ابوبکر دستهای خود را بلند کرد و گفت: خدایا من جز برای خوشبختی آنها چنین نیتی نداشتم و از نزاع برای آنها ترسیدم، پس در میان آنها کار کردم و آن را دانستم. تمام تلاشم را كردم كه نظر خود را به آنها بدهم، پس آنچه را كه به نفعشان بود بر آنها گماشتم و آنها را در پيشوايشان تقويت كردم و به آنچه هدايتشان كرد مطمئن شدم

نام کتاب : الطبقات الكبرى - ط العلميه نویسنده : ابن سعد كاتب الواقدي    جلد : 3  صفحه : 200

وَدَعَا عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ فَقَالَ: اكْتُبْ ابوبکر عثمان را صدا کرد گفت: بنویس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا عَهِدَ أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي قُحَافَةَ فِي آخِرِ عَهْدِهِ بِالدُّنْيَا خَارِجًا مِنْهَا وَعِنْدَ أَوَّلِ عَهْدِهِ بِالآخِرَةِ دَاخِلا فِيهَا. و تا رسید به اینجا إِنِّي اسْتَخْلَفْتُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا. اول این را نقل می کند ابن سعد گفت که عمر بن خطاب و جانشین تعیین کردم از او بشنوید و اطاعت کنید بعد می گوید:ثُمَّ قَالَ بَعْضُهُمْ این نقل را می آورد می گوید: بعضی این طور گزارش کردند که لَمَّا أَمْلَى أَبُو بَكْرٍ صَدْرَ هَذَا الْكِتَابِ: وقت ابوبکر آغاز نامه وصیت نامه را املا کرد و عثمان نوشت بَقِيَ ذِكْرُ عُمَرَ نام عمر موند نوشته نشده بود فَذَهَبَ بِهِ یعنی حرکت کرد از هوش رفت و اینجا معنیش این است که از حالشون عبارت بعدی این را می رساند قَبْلَ أَنْ يُسَمِّيَ أَحَدًا. از حال رفت قبل از اینکه نام کسی را ببرد فَكَتَبَ عُثْمَانُ: إِنِّي قَدِ اسْتَخْلَفْتُ عَلَيْكُمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ. عثمان فوری نوشت من جانشین تعیین کردم عمر بن خطاب را ثُمَّ أَفَاقَ أَبُو بَكْرٍ ابوبکر به هوش آمد افاق می رساند به آنجا منظور آن از هوش رفتن است از به هوش آمد فَقَالَ: اقْرَأْ عَلَيَّ مَا كَتَبْتَ. آنچه که نوشتی را برای من بخوان فَقَرَأَ عَلَيْهِ ذِكْرَ عُمَرَ خواند و به نام عمر رسید فَكَبَّرَ أَبُو بَكْرٍ ابوبکر تکبیر گفت: أَرَاكَ خِفْتَ إِنْ أَقْبَلَتْ نَفْسِي فِي غَشْيَتِي تِلْكَ می بینم ترسیدی اگر من از دنیا برم در این بیهوشی ای که به من دست داد يَخْتَلِفُ النَّاسُ مردم دچار اختلاف شودند فجزاك الله عن الإسلام مَخْتُومًاخوب کاری کرد دعا برایش کرد و الله ان کنت لها لاهلا خودت هم سزاوار بودی می شد .

مجری:

 عجیب است همین قدر برای پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) ارزش قائل نیست خود ابوبکر آره من اینجا باعث شده اختلاف نشود ولی پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) این کارا نکرد.

استاد: جباری

 بله وقتی خودت داری دلیل مسئله توهین رفع اختلاف میدانی  نعوذ بالله پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) اهتمام نداشته به وحدت امت و عدم تفرقه.

مجری:

 حال دو سال اندی دو سال چند ماه آمده خلاحصه این همه دلسوز پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) حداقلش بیست و سه سال دوره رسالت داشتند.

استاد: جباری

 خیلی بعد می گوید: ثم امره بعد به عثمان گفت که دستور داد برو بر مردم بخوان فخرج بالکتاب مَخْتُومًا مهر زد این وصیت نام ابوبکر را خارج شد وَمَعَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَأُسَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ الْقُرَظِيُّ عمر و اسید بن سعید هم همراهش بودند فَقَالَ عُثْمَانُ لِلنَّاسِ: عثمان به مردم گفت: أَتُبَايِعُونَ لِمَنْ فِي هَذَا الْكِتَابِ؟ آنچه که در این نامه است بیعت می کنید فَقَالُوا: نَعَمْ. گفتند بله و این را خواند و مثلا از مردم بیعت گرفت برای عمر .

این گزارش ابن سعد در الطبقات الکبری و متاسفانه این شیوه به کار گرفته شد و آقایان اهل سنت بر همین اساس بر اساس آنچه که در تاریخ واقع شده است برای تعیین خلافت برای خلیفه چهار مبنا قائل هستند یک مبنا می گویند که اجماع اهل حل و عقد یا شورای اهل حل و عقد مثل همان جریان سقیفه که اگر اجماع باشد که اجماعی در کار نبوده است.

مجری:

 باز هم آمدند یک طوری مثلا گفته باشند .

استاد: جباری

و دوم استخلاف عرض کنم که خلیفه قبلی و سوم شورایی که عمر تشکیل داد و عجیب است وقتی عمر ضربت خورد خور در گزارش ها است به او نسبت دادند اینطور می گفت، میگفت:

قيل لعمر: ألا تستخلف؟ قال: إن أستخلف فقد أستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم
به عمر گفته شد: آيا نمي‌خواهي خليفه معين كني؟ گفت:اگر خليفه معين كنم،أبو بكر كه بهتر از من بود نيز خليفه معين كرده بود و اگر خليفه معين نكنم،رسول الله (ص) كه بهتر از من بود نيز خليفه معين نكرده بود.
صحيح البخاري - كتاب الأحكام - باب الإستخلاف - ح 6705

إن أستخلف فقد أستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم چکار کنم مردد ماندم جانشین تعیین کنم ،من جانشین تعیین کنم کسی که بهتر از من بود جانشین تایین نکرد یعنی پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) اگر جانشین تعیین نکنم کسی که بهتر از من بود جانشین تعیین کرد یعنی ابوبکر را ، گفت ماندم که چکار کنم نسبت می دهد به پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) که جانشین تعیین نکرد و ابوبکر جانشین تعیین کرد هر دو از من بهتر بودند یکی تعیین کرد دیگر تعیین نکرد بعد تبدیل به شورا کرد که عملا هم شورای شش نفر طوری چید طوری قوانین داخلیش را مقرر کرد که عملا به عثمان بیانجامد دیگر وقتی که می گوید: سه به سه شدید آن سه نفر رایشان مقدم است که ابن عوف در میان آن ها است معلوم ابن عوف جانب بثمان را می گیرد کاملا مشخص بود خیلی تابلو به قول امروزی یا تابلو بود که دارد میرود به سمت وفای به آن عهدی که باهم بستند و صحیفه ای که نوشتند .

مجری:

 خیلی جالب است این بحث ها واقعا جای تفکر و تحلیل دارد برای پیروان این مکتب به نظر من اولین مداخله را خود خلیفه ی دوم داشته است.

استاد: جباری

 مواخذه خواهد کرد مواخذه خواهد کرد این ها را به خاطر عدم تفکر برای شما این ها باید فکر کنید برای این مسائلی که در کتب خودشان نقل شده را این چرایی ها و این مسائلی که به هر حال گفته می شود و شیعه دارد مطرح می کند کمی فکر کنند.

مجری:

 و خدا نکند که فکر کرده باشند و رسیده باشند به هیچ چیزی و نخواهند قبول کنند و تعصب بگیرند که تعصب دیگر خیلی بدتر عذاب شدیدتر خواهد بود .

مجری:

 خیلی جالب است این بحث ها این در بحث تاریخ واقعا گفتن این ها ضروری است  یکی از کارهایی که در این شبکه دارد می شود همین حقایق است اتفاقا ما در همین برنامه های گذشته خودمان که داشتیم همین بحث ها مطرح شده بود از طریق شبکه های وهابی آمده است گفتتد بله دیگر حالا ابوبکر شد همینه که است میخواهید بخواهید نمیخواهید، نخواهید میخواهید خالی که نشد حرف که از خدمتی کلیپ پخش کرده بودم گفت شده دیگر می خواهید چکار کنید.

استاد: جباری

 آنچه که شده است حق است معنایش همین است یعنی واقعا مطابقت کنیم ببینیم.

مجری:

یعنی واقعا چی خیلی عجیب است  استاد ما یک بحث دیگری هم داریم در این بحث که نه مسئله ظاهرا ابوبکر در لحظات آخر عمرش به نه مسئله اشاره کرده که قبلا شما فرمودید سه تا سه تا سه تا تقسیم می شود ای کاش این کار را نمی کردم از یک سری پشیمون شده اول این ها کی بوده  است؟قبل از این وصیت بوده بعد با آن نوع پشیمانی که حالا خودش ادعا می کند که ای کاش این کار را نکرده بوده است مثلا یا می پرسیدم من سه تا سوال نپرسیدم و این ها  با این عملکردش که اصلا در تضاد است این رفتار منافقانه نیست مثلا از این طرف بگویید ای کاش من آن کارا نمی کردم از آن طرف ور می آیید این گونه رفتار می کنید.

استاد: جباری

نکته خوبی است منتها من یادم افتاد که در آن بخش قبلی که بحث وصیت ابوبکر است به دفن در کنار پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) آن نص را بخواند و شواهدی که حجره محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) حجره عایشه نبوده است دو سه گزارش در این باره عرض کنیم بعد ان شاء الله وارد میشم .

مجری:

 پس ما این نص را می شنویم بعد میان برنامه بعد می آییم سراغش آن سوال ان شاء الله.

استاد: جباری

 این گزارش باز از ابن سعد دارد از طبقات الکبری جلد سه صفحه دویست و نه و راوی هم عروة بن زبیر است و قاسم بن محمد بن ابی بکر یعنی هر دو نسبت می برند نساب می برند به ابوبکرکه عروة بن زبیر در واقع نوه ی دختری ابی بکر است عروة بن زبیر، عروة فرزند اسماء بنت ابی بکر است و عایشه خاله اش می شود و ابوبکر پدربزرگ مادریش می شده است قاسم بن محمد بن ابی بکر هم باید به همین ترتیب دیگر می شود نوهی پسری ابی بکر دیگر قاسم فرزند محمد و محمد هم از اسماء بنت عمیس :

أخبرنا محمد بن عمر قال أخبرنا أبو بکر بن عبد الله بن أبی سیرة عن عمر بن عبد الله بن عروة أنه سمع عروة والقاسم بن محمد یقولان أوصى أبو بکر عائشة أن یدفن إلى جانب رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما توفی حفر له وجعل رأسه عند کتفی رسول الله صلى الله علیه وسلم وألصق اللحد بقبر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقبر هناک.

عروه بن زبیر و قاسم بن محمد (دو تن از نوادگان ابوبکر) روایت کرده است که گفتند:« ابوبکر به عایشه وصیت کرد که در کنار رسول خدا  دفن شود؛ پس هنگامی که وفات یافت، قبری برایش کنده شد و سرش نزد شانه های رسول خدا  قرار داده شد و لحد او به لحد رسول خدا  متصل شد. پس قبر اینجاست.»

 الطبقات الکبرى  ج 3   ص 209 

یقولان أوصى أبو بکر عائشة ابوبکر به عایشة وصیت کرد أن یدفن إلى جانب رسول الله صلى الله علیه وسلم دفن شود کنار پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فلما توفی حفر له وقتی که از دنیا رفت حفر کردند جای ابی بکر را وجعل رأسه عند کتفی رسول الله صلى الله علیه وسلم سر ابی بکر را نزد دو کتف پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) چرا خواستند مثلا احتراما کمی پایین تر از محاذی سر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) پشت سر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) دفن نشود کمی سرشو پایین تر آوردند محاذی کتف پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) مثلا قرار بدهند پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) معلوم شد نبش قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) که پشت قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) را کندند منتها خیلی نزدیک به قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در می آید  می گوید: وألصق اللحد بقبر رسول الله صلى الله علیه وسلم لحد ابی بک ملصق شد چسبیده شد به قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فقبر هناک. آنجا مقبور شد و دفن شد.

 این وصیتش است که طبق نقل به هر حال ابن سعد در الطبقات الکبری و سند هم که اشاره کردم چنین وصیتی کرد  همان طور که در آغاز اشاره کردم واقعا چنین حقی نداشته است آقای ابی بکر چنین وصیتی کند می بردند در بقیع دفع می کردند مثل بقیه مسلمانان چه امتیازی برای تو است بیایی کنار پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) و ملصق به قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) دفن بشوی و عرض می کنم که نه ملکیتش از آن تو بود نه ملکیتش از آن عایشه بود حدیث مجعولی هم که ادعا کردی خودت هم می دانستی که دروغ است مجعول که:

« إنَّا مَعْشَرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرَّثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»

ما انبیاء، ارث از خودمان باقی نمی گذاریم. هر چه باقی بگذاریم صدقه است.

مصنف عبدالرزاق، ج5، ص 473؛ المحلی، ج9، ص 313 ( بر اساس الجامع الکبیر)

إنَّا مَعْشَرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرَّثُ، در واقع عمده آنجا ملک فاطمه(سلام الله علیها) بود به چه حقی در ملک فاطمه(سلام الله علیها)  اجازه دادی که وصیت کنی و در ملک فاطمه(سلام الله علیها)  بدنت دفن شود بدتر از آن عمر است که بعد از ابی بکر مجددا همین خطا تکرار شد و عمر هم پشت سر ابی بکر دفن شد حضرات اهل سنت که مشرف میشید مقابل ضریح پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) سلام میدید من عرض می کنم که موقع سلام دادن این را از ذهنتون مرور بدهید خطور بدید به ذهنتون که الان داریم سلام میدهیم چون به هر سه سلام بودند دیگر سه پنجره مقابل ضریح پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) است قسمت جلوی ضریح که هنا السلام علی رسول الله بعد هنا السلام علی ابی بکر بعد  هنا السلام علی عمر وقتی دارید به ابیبکر با عمر سلام میدهید این سوال برای شما واقعا ایجاد شود که به چه حقی این ها آنجا دفن شدند آیا از فاطمه اجازه گرفتند حدیث مورد ادعایشان هم که مورد تایید نه فاطمه قرار گرفت نه علی(سلام الله علیهما)   اگر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده بود إنَّا مَعْشَرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرَّثُ،  ارث به جای نمی گذاریم بعد آن را تایید می کردند پس تایید نکردند حدیث هم لابد نادرست بود پس ملک فاطمه (سلام الله علیها) بود از فاطمه(سلام الله علیها) اذن نگرفتید یک.

 از دیگر همسران پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) که سهم داشتنم در آنجا باز اذن گرفته نشد و در یک مکان غصبی دفن شد.

مجری:

 و که خودش حرف خودش را قبول ندارد این خیلی مهم تر است .

استاد: جباری

و بر فرض هم حدیث درست باشد و پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) ارث از خودش به جای نگذاشته باشد این املاک و اموال همه در اختیار خلیفه ی وقت باشد چه کسی تو را خلیفه کرد یک نکته بر فرضم تو خلیفه باشد کی چنین حقی داد که اینجا خودت را دفن کنی چه امتیازی چرا چنین امتیازی برای خودت قائل شدی؟ تا مثل بقیه مسلمانان در بقیع دفن می شدی چرا در کنار قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) ضمن اینکه چنان که ادعا شده که اینجا حجره عایشه بود این درست نیست محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) حجره ی اختصاصی خود پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بود نه حجره عایشه با این شواهدی که عرض می کنم خدا رحمت کن مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی مفصل در الصحیح من سیرة نبی نبی الاعظم(صلی الله و علیه و آله و سلم)  فکر کنم جلد سی و دو یا سی و سه الان تردید داریم در اواخر آن کتاب است بحث مفصلی می کند.

 در همین ارتباط این دفن النبی که پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) کجا دفن شده است شواهد خوبی می آورد بعضی  را من اشاره می کنم و اینجا حجره اختصاصی خود پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بود که ملصق و چسبیده به خانه ی فاطمه (سلام الله علیها) بود و روزنه ای هم از آن حجره به خانه فاطمه(سلام الله علیها)  وجود داشت و پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در آن حجره از دنیا رفت دفن شد غسل داده شد و صحابه می آمدند از یک در وارد می شوند در دیگر خارج می شدند نماز و آیه:

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا

خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.

(احزاب:56)

میخواندند و خارج می شدند محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) آنجا است چند روایت داریم در آن تصریح شده حجرته حجره النبی در حالی که اگه حجره های شما بود می گفت حجرة عایشه چون حجرة  نساء را با نام نساء نام می بردند مستند احمد جلد نوزده صفحه شصت و چهار:

أَنَّ النَّبِي  (ص) كَانَ يُصَلِّي ذَاتَ لَيلَةٍ فِي حُجْرَتِهِ فَجَاءَ اُنَاسٌ فَصَلّوا بِصَلاتِهِ فَخَفَّفَ فَدَخَلَ الْبَيتَ. ثُمَّ خَرَجَ فَعَادَ مِرَارًا كُلَّ ذَلِكَ يُصَلِّي،فَلَمَّا أَصْبَحَ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، صَلَّيْتَ وَنَحْنُ نُحِبُّ أَنْ تَمُدَّ فِي صَلَاتِكَ قَالَ: " قَدْ عَلِمْتُ بِمَكَانِكُمْ، وَعَمْدًا فَعَلْتُ ذَلِكَ

شبي رسول اكرم در حجره خود نماز مي‌خواند كه گروهي آمدند و پشت سر حضرت اقتدا نمودند. از اين‌رو حضرت نماز خود را سريع‌تر خواند و داخل خانه خود گرديد. سپس بيرون آمد و بارها به نماز بازگشت و چون صبح شد گفتند: يا رسول الله تو نماز خواندي و ما دوست داريم نمازت را طولاني كني، فرمود: از جايگاه شما آگاه شدم و عمدا انجام داد

نام کتاب : مسند أحمد - ط الرسالة نویسنده : أحمد بن حنبل    جلد : 19  صفحه : 64 مسند الإمام أحمد بن حنبل المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ) المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: مؤسسة الرسالة الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م

أَنَّ النَّبِي  (ص) كَانَ يُصَلِّي ذَاتَ لَيلَةٍ فِي حُجْرَتِهِ ، باز سنن نسایی جلد سه صفحه دویست و نه از ربیعه بن کعب اسلمی:

 أَخْبَرَنَا سُوَيْدُ بْنُ نَصْرٍ، قَالَ: أَنْبَأَنَا عَبْدُ اللَّهِ، عَنْ مَعْمَرٍ، وَالْأَوْزَاعِيِّ، عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ رَبِيعَةَ بْنِ كَعْبٍ الْأَسْلَمِيِّ، قَالَ: كُنْتُ أَبِيتُ عِنْدَ حُجْرَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَكُنْتُ أَسْمَعُهُ إِذَا قَامَ مِنَ اللَّيْلِ، يَقُولُ: «سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الْهَوِيَّ»، ثُمَّ يَقُولُ: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ الْهَوِيَّ.»

گفت: شب را در حجره پیامبر صلی الله علیه و آله گذراندم و می شنیدم که شب هنگام برمی خاست .

المجتبى من السنن = السنن الصغرى للنسائي، ج 3  ،ص 209،المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي الخراساني، النسائي (المتوفى: 303هـ)،تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة،الناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب،الطبعة: الثانية، 1406 - 1986

كُنْتُ أَبِيتُ عِنْدَ حُجْرَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ کنار حجره پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) من می خوابیدم فَكُنْتُ أَسْمَعُهُ إِذَا قَامَ مِنَ اللَّيْلِ، شب ها که پا می شد برای نماز می شنیدم که می فرمود يَقُولُ: «سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الْهَوِيَّ»، پس تعبیر حجرة النبی دارد.

 باز روایت دیگری از راجع به امیرالمومنین (علیه السلام) که راجع به خانه ی امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید:

3704 -حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، حَدَّثَنَا حُسَيْنٌ، عَنْ زَائِدَةَ، عَنْ أَبِي حَصِينٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَيْدَةَ، قَالَ: " جَاءَ رَجُلٌ إِلَى ابْنِ عُمَرَ فَسَأَلَهُ عَنْ عُثْمَانَ، فَذَكَرَ عَنْ مَحَاسِنِ عَمَلِهِ، قَالَ: لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوءُكَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ، ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ عَلِيٍّ فَذَكَرَ مَحَاسِنَ عَمَلِهِ، قَالَ: هُوَ ذَاكَ بَيْتُهُ، أَوْسَطُ بُيُوتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوءُكَ؟ قَالَ: أَجَلْ، قَالَ: فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ انْطَلِقْ فَاجْهَدْ عَلَيَّ جَهْدَكَ "
شخصی نزد ابن عمر آمد و راجع به عثمان سئوال کرد، سپس درباره علی از او سئوال نمود و او از محاسن و نیکی اعمال علی سخن گفت و افزود : خانه علی نزدیک ترین خانه ها به خانه پیامبر است. واز او سئوال کرد : شاید این مطلب چندان خوشایند تو نباشد ؟ گفت : آری. گفت : ولی علی رغم میل باطنی تو این چنین است.
صحیح بخاری، ج5، ص19 المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

هُوَ ذَاكَ بَيْتُهُ، أَوْسَطُ بُيُوتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوءُكَ؟ قَالَ: أَجَلْ، قَالَ: فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ انْطَلِقْ فَاجْهَدْ عَلَيَّ جَهْدَكَ "
 تعبیر بیوت النبی دارد راجع به خانه امیرالمومنین(علیه السلام) که نزدیک خانه پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) صریح تر از این در صحیح فتح الباری جلد هفت صفحه سی از صحیح ابن حبان جلد دو صفحه صد و پنجاه و پنج می گوید:

فَبَيْنَمَا نَحْنُ فِي مَنْزِلِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا رَجُلٌ يُنَادِي مِنْ وَرَاءِ الْجِدَارِ أَنِ اخْرُجْ إِلَيَّ يَا بن الْخَطَّابِ فَقُلْتُ إِلَيْكَ عَنِّي فَإِنَّا عَنْكَ مَشَاغِيلُ يَعْنِي بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ فَإِنَّ الْأَنْصَارَ اجْتَمَعُوا فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ فَأَدْرِكُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يُحْدِثُوا أَمْرًا يَكُونُ فِيهِ حَرْبٌ فَقُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ انْطَلِقْ فَذَكَرَهُ 

در حالی كه ما در خانه رسول خدا بوديم، شخصی از پشت ديوار خانه حضرت صدا زد: ای عمر بن خطاب! خارج شو ... كه انصار در سقيفه بني‌ساعده گرد هم آمده‌اند، به آن‌ها بپيوندید قبل از آن كه حادثه‌ای اتفاق بيفتد.

فتح الباري شرح صحیح بخاری، ابن حجر، بیروت:  دارالمعرفة للطباعة والنشر، ج7، ص۳۰ و ج12، ص133.صحیح ابن حبان، ابن حبان، مؤسسة الرسالة، 1414ق، ج2، ص155.

فَبَيْنَمَا نَحْنُ فِي مَنْزِلِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ در منزل پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بودیم که إِذَا رَجُلٌ يُنَادِي مِنْ وَرَاءِ الْجِدَارِ بحث سقیفه را می گوید: آنجا بودیم که کسی آمد از پشت دیوار صدا زد که أَنِ اخْرُجْ إِلَيَّ يَا بن الْخَطَّابِ فَقُلْتُ إِلَيْكَ عَنِّي فَإِنَّا عَنْكَ مَشَاغِيلُ يَعْنِي بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ فَإِنَّ الْأَنْصَارَ اجْتَمَعُوا فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ عمر را صدا کرد و با سرعت رفتند سراغ سقیفه و این ها این هم تعبیر منزل رسول الله دارد

 

در سنن ابن ماجه جلد یک صفحه ششصد و بیست و پنج از عایشه نقل شده که عایشه آن آیه های مورد ادعای آیه رجم و آیه رضاع کبیر را این ها را می گوید: که نازل شده بود و و در یک صحیفه ای :

حَدَّثَنَا أَبُو سَلَمَةَ یَحْیَى بْنُ خَلَفٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ، عَنْ عَمْرَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، وعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «لَقَدْ نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ، وَرَضَاعَةُ الْکَبِیرِ عَشْرًا، وَلَقَدْ کَانَ فِی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی، فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ، دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا»

عایشه می گوید: آیه رجم (سنگسار) و آیه رضاعه کبیر (شیر دادن به بزرگسال) در صحیفه ای زیر تخت من قرار داشت، زمانی که رسول خدا(ص) وفات یافت و ما مشغول(کفن و دفن پیامبر) شدیم، بزی آمد و آن را خورد

سنن ابن ماجه، ج۱ ،  ص 625،المؤلف: ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن يزيد القزويني، وماجة اسم أبيه يزيد (المتوفى: 273هـ)تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي الناشر: دار إحياء الكتب العربية - فيصل عيسى البابي الحلبي

وَلَقَدْ کَانَ فِی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی، فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ، دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا حیوان بز خانگی آمد و خوردش  پیدا است که آن حجره عایشه طبق ادعایش جایی غیر از آن حجره ای بود و الا جمع شد تنگ و محدود  وقتی بز داخل شود که متوجه می شوند پس پیداست که طبق دار از همین ادعای عایشه برمی آید که از حجره اش جدای از محل شلوغ است که پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) باشد در آنجا غسل داده می شده و این ها و باز این حجره عایشه شواهدی است که دو ویژگی داشته یکی اینکه یک در داشته یکی هم درش به سمت شام بوده است.

 یعنی روایتی در الادب المفرد بخاری صفحه دویست و هفتاد و دو است می گوید:

فَسَألْتُهُ عَنْ بَيتِ عايشة فَقالَ: كانَ بابُه مِنْ وَجهةِ الشّامِ فَقلتُ: مِصراعاً كان أو مِصْراعَيْن؟ قال: كان باباً واحداً. قلتُ: مِنْ أيِّ شَيءٍ كانَ؟ قال: من عرعر أو ساج.

از او درباره خانه عايشه سؤال كردم. گفت: «در خانه‌اش به طرف شام باز مي‌شد». پرسيدم: «يك لنگه داشت يا دو لنگه؟» گفت: «يك لنگه بيشتر نداشت». پرسيدم: «جنس در از چه بود؟» گفت: «از عرعر يا ساج».

الأدب المفرد، ص 272؛ إمتاع الأسماع، ج 10، ص 92؛ سبل الهدي، ج 3، ص 349؛ سمط النجوم العوالي، ص‌ 218.

فَسَألْتُهُ عَنْ بَيتِ عايشة فَقالَ: كانَ بابُه مِنْ وَجهةِ الشّامِ وجهة شام یعنی در به سمت شام باز می شود شام سمت شمال است یعنی پشت مسجد النبی در وضع حال می شود الان رو به جنوب است رو به کعبه است و بنابراین پشت مسجد را شام می شود از این مرحوم علامه جعفر مرتضی استفاده کرده که حجره عایشه سمت قبله ی فعلی مسجد قرار داشته است قبر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) سمت شرق است سمت دست چپه کسی است که رو به قبله بایستد یک شاهد که بابش اگر سمت شام باشد پیداست که به سمت خلاف جهت شام است یکی.

 و دوم اینکه می گوید: قال: كان باباً واحداً.

خانه عایشه یک در داشته و این در حالی است که در مسند احمد آمده که سوال می شود که چگونه صحابه بر بدن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) نماز خواندند می گوید:

قَالُوا كَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْهِ قَالَ ادْخُلُوا أَرْسَالًا أَرْسَالًا قَالَ فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنْ الْبَابِ الْآخَر .

و چون رسول خدا قبض روح گرديد گروهي گفتند : چگونه بر آن حضرت نماز گذاريم ؟ در جواب گفتند : گروه گروه از اين در وارد شده و نماز گذارده و از درب ديگر خارج شوند.

مسند أحمد ، ج ۵ ، ص ۸۱ ، ح ۱۹۸۳۸ و تاريخ دمشق ، ج ۴ ، ص ۲۹۶ ، أسد الغابة ، ج ۵ ، ص ۲۵۴ .

قَالُوا كَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْهِ قَالَ ادْخُلُوا أَرْسَالًا أَرْسَالًا گروه گروه وارد شوید قَالَ فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنْ الْبَابِ الْآخَر از یک در وارد می شدند از در دیگر خارج میشوند آن دو دره بوده حجره عایشه دیگر باب در واحد داشته جهتش هم که این جهت.

و یک شاهد خوب مهم این در طبقات الکبری ابن سعد جلد هشت صف صد و سی و یک است که معاویه حجره عایشه را خرید می گوید:

«واشترى ( معاویه ) من عائشه منزلها، یقولون بمائه و ثمانین ألف درهم ویقال بمائتی ألف درهم و شرط لها سکناها حیاتها.»

«معاویه منزل عایشه را به صد و هشتاد هزار درهم و بعضی گفته‌اند به دویست هزار درهم خریداری نمود، مشروط به این‌که عایشه تا آخر عمر در آن‌جا سکونت داشته باشد.»

الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالمعرفة، بیروت: ج 8، ص 165

هم صد و هشتاد هزار درهم یا دویست هزار درهم و شرط کرد که تا زمان حیاتش عایشه در حجره بماند تا زمان مرگش در آن حجره بماند  اگر حجره عایشه همان حجره محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بود که مگر می شود محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) را بفروشند!! نشان میدهد که از حجره عایشه جایی جدای از محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بود بود.

شواهد خوبی که نشان بدهد پس بعدها اگر عایشه چه کرد ادعایی که راجع به محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) ملحق کرده در واقع آن محل دفن پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) با حجره خودش به ناحق ملحق کرده و الا در اصل حجره خود پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بوده است.

مجری:

 خیلی مچکرریم خواهش رحمت بفرستیم بر روح علامه سید جعفر مرتضی به خاطر این تقریر زیبا و تشکر گرم و خاص از حضرتعالی به خاطر این دقت در این مبحث بله  استاد یک میان برنامه ببینیم برگردیم بعد در مورد آن وصیت های نه گانه که ابوبکر کرده بود بیشتر گفتگو کنیم  عزیزان بیننده امیدوارم که تا اینجای برنامه مورد استفاده شما قرار گرفته باشد میان برنامه را ببینیم یک استراحت کوتاهی و برمی گردیم در خدمت آقای دکتر جباری ان شا الله خواهیم بود.

صلی الله علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان از خداوند متعال خواستاریم که هرچه سریع تر ان شاء الله آقا ظهور کنند بتوانیم ببینیم  آقا را همانطور که در دعاهایی که در صبح جمعه ها خونده می شود دعای ندبه کی می شود که هم تو ما را ببینیم هم ما تو را ببینیم  چون ما همیشه در محضر آقا هستیم و آقا همیشه ما را مورد عنایت قرار می دهند ما را می بینند، ولی  ما این توفیق را نداریم که آقا را ببینیم  ان شاء الله که سریع تر این توفیق خداوند به ما عنایت کند کند و بتوانیم  در رکاب آقا باشیم ان شاء الله جهاد کنیم در راه خدا در رکاب آقا توفیق شهادت بده و اگر هم باشیم یاریگر آقا امام زمان هر چه سریع تر ان شالله.

 در خدمت شما هستیم  با جناب آقای دکتر جباری و برنامه آیینه تاریخ آقای جباری متشکریم از شما به خاطر حضورتان وقتی که برای ما می گذارید قبل از بیان برنامه  مباحث خوبی را داشتیم در خصوص حالا بالاخره به مناسبت اینکه امروز سال مرگ ابوبکر است یک بحثی است وصیت های نه گانه ما زیاد می شنویم در برنامه های گذشته در جاهای متعدد که مییینیم مثلا گفته نه چیز است سه پشیمانی دارد سه کار را کاش انجام نمی دادم سه سوال کاش می پرسیدم از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) من این را عرض کردم خدمت شما این رفتار ابوبکر در این آخر عمرش به آن شکلی که شما توصیف فرمودید و وصحیت هایی که کرده با این مسئله واقعا تعارضی ندارد؟ می شود گفت این پشیمانی است یا تعبیر دیگری می شود از این کرد؟

استاد: جباری

 عرض می کنم که آرزوهای نه گانه ابی بکر از مسلمات تاریخ است است با طرق صحیح که در متون اهل سنت آنهایی که نقل کرده اند متون متعددی از تاریخ طبری الامامه و السیاسه ابن قطیبه دینوری مروج الذهب مسعودی، عقد الفرید ابن عبد ربه معجم کبیر طبرانی مفصل است یعنی منابع متعددی این را نقل کردند تاریخ یعقوبی آن لحظات آخر عمر ابی بکر که عبدالرحمان بن عوف بالا سرش می رود با هم صحبتی دارد و ابن عوف نقل می کنند آن را و وقتی که آقایان هم حدیث را نقل کردند یا روایت نقل کردند می گویند سندش صحیح است رجاله حکلهم ثقات اربعة منهم من رجال الصحابه چهار تا از راویانش از رجال صحاح سته اهل سنت است شده اهل سنت هستند و حرفی در سندش نیست و ماجرا هم این است که گفتگویی بین عبدالرحمن بن عوف و ابوبکر شکل می گیرد و او حالش را می پرسد ابوبکر می گوید من این طور هستم که اگر از دنیا بروم افسوس نمی خورم مگر به سه تا و سه تا و سه تا می گوید: که گفتم چیست؟ گفت که من افسوس نمیخورم:

.قال أبو بکر رضى الله عنه: أجل إنّی لا آسی على شی ء من الدنیا إلّا على ثلاث فعلتهنّ وددت أنّی ترکتهنّ. و ثلاث ترکتهنّ وددت أنّی فعلتهنّ. و ثلاث وددت أنّی سألت عنهنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم.فأمّا الثلاث اللاتی وددت أنّی ترکتهنّ: فوددت أنّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی ء و إن کانوا قد غلقوه على الحرب. و وددت أنّی لم أکن حرقت الفجاءة السلمی و أنّی کنت قتلته سریحاً، أو خلّیته نجیحاً. و وددت أنّی یوم سقیفة بنی ساعدة کنت قذفت الأمر فی عنق أحد الرجلین- یرید عمر و أبا عبیدة- فکان أحدهما أمیراً و کنت وزیراً.و أما اللاتی ترکتهنّ فوددت أنّی یوم أتیت بالأشعث بن قیس أسیراً کنت ضربت عنقه، فإنّه تخیّل إلیّ أنّه لا یرى شرّا إلّا أعان علیه. و وددت أنّی حین سیّرت خالد بن الولید إلى أهل الردّة کنت أقمت بذی القصّة فإن ظفر المسلمون ظفروا، و إن هُزموا کنت بصدد لقاء أو مدد. و وددت أنّی إذ وجّهت خالد بن الولید إلى الشام کنت وجّهت عمر بن الخطّاب إلى العراق، فکنت قد بسطت یدی کلتیهما فی سبیل اللَّه. و مدّ یدیه.و وددت أنّی کنت سألت رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم لمن هذا الأمر؟ فلا ینازعه أحد،و وددت أنّی کنت سألته هل للأنصار فی هذا الأمر نصیب؟ و وددت أنّی کنت سألته عن میراث ابنة الأخ و العمّة فإنّ فی نفسی منهما شیئاً.

ابوبکرگفت آرى من افسوس این را نمى خورم که چیزى از جهان را از دست داده ام مگر این که دوست داشتم سه کار را که انجام داده ام نکرده بودم و سه کار را که به جا نیاوردم انجام مى دادم و اى کاش در پیرامون سه سوال از پیامبر پرسش مى کردم.
ولى آن سه کارى که اى کاش نکرده بودم:اى کاش خانه فاطمه را براى هیچ چیز بازرسى نمى کردم هر چند در آن را براى نبرد با من مى بستند و اى کاش فجأة سلمى را زنده نمى سوزاندم، یا به آسانى مى کشتمش یا پیروزمندانه و از سر اندیشه اى درست آزادش مى ساختم و اى کاش روزى که در سقیفه (سایبان) ساعدیان آن گیر و دارها برپا بود من این کار را به گردن یکى از آن دو مرد- عمر و ابو عبیده- مى انداختم تا یکى از آن دو به فرمانروائى رسد و من دستیار وى باشم. ولى آن سه کارى که کاش انجام مى دادم: آرزو مى کنم روزى که اشعث پسر قیس را در بند کرده و به نزد من آوردند گردن او را مى زدم زیرا به گمانم مى رسد با هیچ کار بدى روبرو نمى شود مگر در انجام آن یارى خواهد داد و هم اى کاش در هنگامى که خالد پسر ولید را بر سر از کیش بازگشتگان فرستادم خودم در ذو القصة مى ماندم تا اگر مسلمانان پیروز شوند که پیروز شده اند و اگر شکست بخورند خود، آهنگ دیدار مى کردم یا کمک مى رساندم و نیز اى کاش در هنگامى که خالد پسر ولید را به شام فرستادم عمر پسر خطاب را هم به عراق مى فرستادم و دست هر دو را در راه خدا باز مى گذاردم- این جا بوبکر دو دست خود را دراز کرد-و باز اى کاش از رسول خداوند مى پرسیدم که این کار با کیست؟ تا هیچ کس با او به کشمکش بر نخیزد و دوست داشتم که از وى پرسیده بودم آیا انصار نیز در این کار بهره اى دارند؟ و دوست داشتم از وى در باره مرده ریگ دختر برادر و عمه پرسشى کرده بودم زیرا دل خودم براى پاسخ به این دو پرسش آرام نمى گیرد.
این گزارش را ابو عبید در «الاموال» ص 131 آورده است- و نیز طبرى در «تاریخ» خود ج 4 ص 52 و ابن قتیبه در «الامامة و السیاسة» «1» ج 1 ص 18 و مسعودى در «مروج الذهب» ج 1 ص 414 و ابن عبد ربه در «العقد الفرید» ج 2 ص 254.

أجل إنّی لا آسی على شی ء من الدنیا سه تا چیز که انجام دادم إلّا على ثلاث فعلتهنّ وددت أنّی ترکتهنّ. ای کاش انجام نمی دادم و ثلاث ترکتهنّ وددت أنّی فعلتهنّ. سه تا کار را ترک کردم کاش انجام می دادم و ثلاث وددت أنّی سألت عنهنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم سه چیز هم ای کاش از پیامبر(صلی الله وعلیه و آله و سلم) می پرسیدم.فأمّا الثلاث اللاتی وددت أنّی ترکتهنّ: اما آن سه تایی که دوست داشتم که انجام نمیدادم اولش فوددت أنّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی ء و إن کانوا قد غلقوه على الحرب. ای کاش کشف بیت فاطمه نمی کردم تو بعضی نقلها لام اُفَتِّش دارد تفتیش به اتفاقات نمی کردم ولو اینکه در خانه را برای جنگ با من می بستند خود این ها کاملا صریح در این است که پس در خانه بسته بود در خانه به زور باز شده است برای جنگ باز شده است قد غلقوه على الحرب پس پیدا است فضا را طوری کردید که آن ها را در موضع جنگ هم ممکن است قرار داده باشید در موضع دفاع از خودشون فضا را فضای جنگی کردید بعد به زور وارد خانه شدید.

 می گوید: ای کاش به زور وارد خانه نمی شدیم کشف بیت فاطمه نمی کردم این اولین آرزوش است و وددت أنّی لم أکن حرقت الفجاءة السلمی و أنّی کنت قتلته سریحاً، أو خلّیته نجیحاً.

فجاة سلمی جریانی دارد مربوط به حروب رده جنگ های ارتداد این آمد نزد ابوبکر و گفت که به من ساز و برگ نظامی نیرو و فلان بدهد بروم برای جنگ با مرتدان کمکش کردند رفت و می گویند راهزنی کردند و تعدی انجام داد و گرفتند و آوردنش در مدینه ابوبکر دستور داد ببرید او را زنده زنده بسوزانید در بقیع و بردند  در مقع موطن دست و پایش را بستند انداختن در آتش و زنده سوزاندند مرحوم علامه امینی در الغدیر همین جلد هفتم خیلی داد سخن میدهد به مهاجم که به چه حقی مگر فردی که راهزنی کرده بود سوزاندن در کجای دین حد شرعی فرد راهزن است خودتان مگه نقل نکردید ای حضرات اهل سنت که:

«لا تعذّبوا بالنّار، لا يعذّب بالنّار إلاّ رب النّار».

 كسى حق ندارد با آتش، عذاب و شكنجه دهد، مگر خداوندِ آتش.

.الأم ، ج ۴، ص ۲۵۹؛ ناسخ الحديث ومنسوخه، لعمر بن شاهين(م ۳۸۵ق)، ص ۴۱۵؛ نيل الأوطار)، ج ۸، ص ۷۵؛ فتح البارى،ج ۶، ص ۱۰۵.

با آتش جز خدایی که خالق آتش است عذاب نمی کند آن هم جهنم است با این وجود چطور توجیه می کنید این فعل آقای ابی بکر را در مجازات مجازات جز حدود باید انجام شوند اما نه که به هر حال خودش تعدی است تعدی از حد الهی است مگر می شود هر کسی را به هر گونه ی جرم انجام داد به هر طوری که دلم می خواست مجازاتش کنیم .

الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ  فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ  وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ  فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ  تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا  وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ.

طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده‌اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است.

(بقره:229)

همین دیگر حالا تعدی از حدود الهی که خودش جرم است و این به هر حال حضرات بیایند جواب بدهند چطور توجیه می کنند؟ این فعل آقای خلیفه را حالا آخر عمرش آمده آرزو کرده آرزو به درد چه کسی می خورد آرزو کرده جبران هم کرده توبه ام کرده نزد عموم مسلمانان یا پیش ابن عوف آمده گفته است؟ فرصت کافی داشت نزد مسلمان ها بیاید و بگوید ایهالناس من خطا کردم شما مواظب باشید تکرار نکنید این خطا را چنین چیزی نداریم اواخر عمرش به ابن عوف چنین چیزی گفته  است حالا ببینیم  که آیا همان طور که شما سوال فرمودید آیا صادقانه بوده است این آرزوها یا خیر و بعدش هم می گوید:

و وددت أنّی یوم سقیفة بنی ساعدة کنت قذفت الأمر فی عنق أحد الرجلین- یرید عمر و أبا عبیدة- آرزو می کنم که ای کاش در روز سقفی بنی ساعده بحث خلافت را یا واگذار به عمر می کردم یا با اباعبیده جراح که این سه تا بودند دیگر در به عنوان رجلان در سقیفه یا با عمر می دادم یا به ابوعبیده من یکی از آن ها فکان أحدهما أمیراً و کنت وزیراً. او امیر می شد و من وزیر میشدم عجب  پس اینقدر انقدر شل و بی مبنا و وقتی خلافت عهده دار شدی خودت لایق دیدی عهده دار شدی یا نه ا اگر لایق بودی حق نداری الان بگویی آرزو کنی کاش به آن میدادم اگر لایق نبودی که چرا پس عهده دار شدی این باز سوالی است که ما در اینجا داریم و خودت داری اینجا اقرار می کنی که انتخابت طبق دستور پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) نبوده نصی از جان پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) نبوده همین طوری سقیفه ای تشکیل شده و رفته آنجا بود هر حال غلبه کردید بر انصار این سه تایی است که به هر حال سه تا آرزو که این ها را انجام نمی دادم.

 سه تا آرزو هم می کند که ای کاش این ها را من انجام می دادم یکیش این که وقتی که:

و أما اللاتی ترکتهنّ فوددت أنّی یوم أتیت بالأشعث بن قیس أسیراً کنت ضربت عنقه، فإنّه تخیّل إلیّ أنّه لا یرى شرّا إلّا أعان علیه. جریان مربوط به  اصحاب رده است اشعث بن قیس از قبیله ی کنده در یمن اسیر شد در جریان حروب رد در قبیله کند از جمله قبائلی است که شورشی کرده اند اما گزارش هایی داریم در میان قبیله ی کنده زمزمه هایی برای دفاع از امیرالمومنین(علیه السلام) وجود داشته اشعاری می سرودند بعضیشون که اگر از اهل بیت (علیهم السلام)کسی بیاید ما حاضریم زکات به او بدهیم اما ابی بکر کجا و این حرف ها کجا و اشعث بن قیس اسیر کردند حالا خود اشعث بعدا نفاقش و  خبث باطنش آشکار شد اما تو این قصه ممکن است  به هر حال طرفدار امیرالمومنین (علیه السلام) بوده باشد در واقع ولی بالاخره اشعث را اسیر کردند آوردند جزو مرتدان آوردند به مدینه و رفت پیش ابی بکر به جای اینکه ابوبکر او را مجازاتش کند به جرم ارتداد یا هر چی خواهرش را به او داد ام فروه خواهر نابینای ابی بکر به ازدواج اشعث در آمد آمد بیرون و خنجرش را درآورد و رفت به بازار شتر فروشان و شروع کرد چندین شتران متعدد نهر کردند به عنوان ولیمه عروسیش با خواهر خلیفه و این اشعث به او میدان داده شد حال ابی بکر اواخر عمرش می گوید: ای کاش من اشعث را چنین میدانی به او نمی دادم او  اهل شر است و امثال این ها تو این هر شری است در اینجا حضور دارد و این ها این هم یک آرزو درباره اشعث بن قیس میکند.

 می گوید: ای کاش کنت ضربت عنقه گردنش را می زدم ولی بالاخره این میدان که به اشعث داد و اشعث هم  بعدها متاسفانه در عصر امیرالمومنین (علیه السلام)  شد حاصل نفاقش را آشکار کرد همان رئیس خوارج ، خوارج را در واقع او زمینه اش را در جنگ صفین نیز در واقع فراهم کرد و یکی دو آرزوی دیگر میکند:

و وددت أنّی حین سیّرت خالد بن الولید إلى أهل الردّة کنت أقمت بذی القصّة فإن ظفر المسلمون ظفروا، و إن هُزموا کنت بصدد لقاء أو مدد. خالد بن ولید را فرستادم سراغ جنگ با اهل رده خودم می رفتم در منطقه ذی القصه و آنجا می ماندم و اگر مسلمون ها ظفر پیدا می کردند که  هیچی و اگر نه من به لقا آمدم می رفتم و کمکشان می کردم نیرو می فرستادم و این ها راجع به خالد بن ولید چنین آرزویی را می کند که ای کاش آن زمان من چنین اقدامی را می کردم و سوم هم در آنجا خودم مستقر می شدم در منطقه ذی القصه این خیلی مهم نیست حالا این آرزویش حیاتی نیست.

 باز سومین آرزویش که ای کاش انجام می آیدم که خالد بن ولید این را وقتی فرستادم به شام عمر را هم میفرستم به عراق:

و وددت أنّی إذ وجّهت خالد بن الولید إلى الشام کنت وجّهت عمر بن الخطّاب إلى العراق، فکنت قد بسطت یدی کلتیهما فی سبیل اللَّه. و مدّ یدیه.

دستشون باز می گذاشتم او فتوحات را در شام انجام بدهد عمر هم در عراق انجام بدهد این هم سه آرزوی راجع  به کارایی که باید می کرده است اما سه آرزویی که می گوید: ای کاش از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می پرسیدم که یک مقدار کشف می کند برای ما میزان صداقتش در این آرزوهایش به خصوص در أنّی لم أکشف بیت فاطمة این است.

 و وددت أنّی کنت سألت رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم لمن هذا الأمر؟ فلا ینازعه أحد،

ای کاش از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می پرسیدم که امر خلافت از آن کیست این همه پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده فلا ینزعه احد که کسی نزاع نکند  خدا به تو انصاف بدهد آقای علامه امیعنی می فرماید که اگر از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) سوال می کردید می گوید: من در جلد هفت الغدیر صفحه صد و هفتاد و شش تعبیر مرحوم علامه این است  

ثمّ إنّی لا أعرف لهذا التمنّی محصّلًا، لأنّه لو کان سأله صلى الله علیه و آله و سلم عن ذلک لما کان یجیبه إلّا بمثل قوله قوله: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»و قوله: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی أهل بیتی» و قوله: «إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللَّه و أهل بیتی» و قوله: «علیّ منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبیّ بعدی». و قوله لعلّی: «أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّک لست بنبیّ، إنّه لا ینبغی أن أذهب إلّا و أنت خلیفتی». و قوله: «أوحی إلیّ فی علیّ ثلاث: أنّه سیّد المسلمین، و إمام المتّقین، و قائد الغرّ المحجّلین». و قوله: «إنّ اللَّه اطّلع على أهل الأرض فاختار منهم أباکِ فبعثه نبیّا، ثمّ اطّلع الثانیة فاختار بعلکِ فأوحى إلیّ فأنکحته و اتّخذته وصیّاً». و قوله: «علیّ الصدّیق الأکبر و فاروق هذه الأمّة، یفرق بین الحقّ و الباطل، و یعسوب المؤمنین، و هو بابی الذی أوتى منه، و هو خلیفتی من بعدی». و قوله: «علیّ أخی و وصیّی و وارثی و خلیفتی من بعدی».

وانگهى من هیچ جائى براى این آرزو نمى بینم زیرا اگر وى از پیامبر- درود خدا بر وى و خاندانش- پرسشى در این زمینه مى کرد پاسخى نمى شنید مگر همانند این سخن

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 176

ثمّ إنّی لا أعرف لهذا التمنّی محصّلًا، این آرزویی که از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) ای کاش می پرسیدم که امر از آن کیست:لأنّه لو کان سأله صلى الله علیه و آله و سلم عن ذلک اگر از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می پرسید لما کان یجیبه إلّا بمثل قوله

شروع می کند تقریبا دو صفحه کلمات پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) را می آورد اگر می پرسیدیم پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می فرمود که قوله: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» مگه نفرمود پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) و قوله: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی أهل بیتی» پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می فرمود و قوله: «إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللَّه و أهل بیتی» پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می فرمود و قوله: «علیّ منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبیّ بعدی». پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می فرمود و قوله لعلّی: «أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّک لست بنبیّ، إنّه لا ینبغی أن أذهب إلّا و أنت خلیفتی».

پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می فرماید: أوحی إلیّ فی علیّ ثلاث: أنّه سیّد المسلمین، و إمام المتّقین، و قائد الغرّ المحجّلین مستدرک حاکم این ها را نقل می کند این را و پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می فرمود «إنّ اللَّه اطّلع على أهل الأرض فاختار منهم أباکِ به فاطمه(سلام الله علیها) فرمود فبعثه نبیّا، ثمّ اطّلع الثانیة فاختار بعلکِ فأوحى إلیّ فأنکحته و اتّخذته وصیّاً». کلمات فراوانی که همینطور پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده و قوله: «علیّ أخی و وصیّی و وارثی و خلیفتی من بعدی». فراوان پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرمود مگر دو سه ماه قبل در غدیر با صراحت پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) نفرمود این چه سوالی آرزویی که می کند ای کاش از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) می پرسیدم که امر خلافت از آن کیست؟ پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) نفرمود بلکه یک بار دو بار سه بار بود پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده است.

لذا عرضم این است که از این جمله ی آقای ابی بکر در اواخر حیاتش به آقای عبدالرحمن بن عوف بر می آید که این آرزوها آرزوهای صادقانه ای نیست.

مجری:

 چقدر می شود این را گفت که آقا می خواست این جوی که است علیه امیرالمنین( علیه السلام) را عادی کند که اصلا واقعا پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  چنین کاری نکرده می شود یک اینچنین تحلیل را ارائه داد. اینقدر قطعی این بود که پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) نگفته است.

استاد: جباری

بله به تعبیر دیگر این احتمال فرع یک احتمال بالاتری است و آن اینکه می خواد در واقع خودش را از معرض اتهام خارج کند دارد از دنیا می رود میبیند که انتقاداتی متوجه او است نسبت به اینکه یک فرد متهم مجرم را زنده زنده بی جهت در آتش سوزانده است ،بی جهت خانه فاطمه را مورد هجوم قرار داده است و امثال این ها چیزهایی که مورد انتقاد بوده نسبت به ابی بکر در واقع به نحوی می خواهد آبرو خری کند.

 آبرو تراشی کند برای خودش و ضمن آن می آید همین را مطرح می کند که من نمی دانستم پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) درباره خلافت بعد از خودش وصایت چه فرموده است؟ ای کاش می پرسیدم پس که اگر ما آمدیم و عهده دار شدیم چون پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در این باره چیزی نفرمود موید فرمایش شما هستند و در واقع آخر عمرش می خواهد تاکید کند بر این نکته که پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) چون وصیت نکرده است ما عهده دار شدیم مسئله را و خیلی عجیب است و  شاهد خوبی که این شاهدی که اشاره کردم بر میزان صداقت آقای ابی بکر در این آرزوها دو دقیقه مانده فکر کنم یک آرزوی دیگرشم بله تموم شده آره آن این سه تا را تکمیل کنیم بله.

 بعد می گوید: و وددت أنّی کنت سألته هل للأنصار فی هذا الأمر نصیب؟ ای کاش می پرسیدم که انصار ما آیا نصیب دارند ؟  این را چرا می گوید؟ در واقع می خواهد به نحوی بگوید که در سقیفه اگر تصمیمی گرفتیم  ، از او  اگر عجیب است عجیب است اگر تو یقین نداری که انصار نصیب ندهند در ثقیفه چرا گفتی از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)شنیدم الائمه من  قریش باری کرد آنجا که خیلی قطعی گفتی ، یعنی گفت که کذبش در اینجا آشکار می شود دیگر بله شما اگر واقعا یقین نداشتی که انصار نصیب دارند یا ندارند چرا آنجا چنین ادعایی را کردی یک نکته.

 و سومینش هم که میزان علم او به شریعت را نشان میدهد و وددت أنّی کنت سألته عن میراث ابنة الأخ و العمّة راجع به میراث برادرزاده دختر برادر و عمه از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) کاش سوال می کردم فإنّ فی نفسی منهما شیئاً.  یک چیزی در ذهنم است راجع به این شک دارم و این ها ای کاش از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) درباره این سوال می کردم این کجا که راجع به یک مسئله ارث مانده علم علی(علیه السلام) کجا که هر وقت در می ماندند سراغ این دریای علم می رفتند کسی که ادعا می کند که سلونی قبل ان تفقدونی آن کجا و این که حالا در مسئله ارث جزئی مثل ارث عمه و ... که از اولیات فقه ارث است در این متاسفانه مانده و بعد ما همچنان متحیریم در به هر حال ارتباط با این آرزوهای نه گانه آقای ابی بکر.

مجری:

 حاج آقا شما الان یک اشاره بحث آن حدیث جعلی که خودش قبول ندارد که مرا آنجا دفن کنید این که این سه آرزوی آخرش که خیلی تابلو بر صدیق بودند آقا خواستند در مورد صدیق چرا به ایشان گفتند فکر می کنم کاملا مشخص شده که آقای اینقدر فرصتش را بوده خواستند یک طوری پنهان کاری شود.

استاد: جباری

متون متعدد اهل سنت راجع به لقب صدیق که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود خود اهل سنت با سند صحیح نقل کردند که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود:

«أنا عبدالله، و أخو رسول الله، و أنا الصدّیق الأکبر، لا یقولها بعدی إلاّ کاذبٌ مُفتر؛ و لقد صلّیتُ مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین، و أنا أوّل من صلّى معه»؛

(من بنده خدا و برادر پیامبر هستم، من صدّیق اکبرم و پس از من هر کس چنین ادّعایى کند، دروغگو و افترا زننده است، و من کسى هستم که هفت سال پیش از همه با پیامبر نماز خوانده ام، و من اوّلین فرد نمازگزار با پیامبر هستم).

 المصنّف، ج 12، ص 65، ح 12133. خصائص أمیر المؤمنین، ص 25، ح 7؛ و در السنن الکبرى، ج 5، ص 107، ح 8395.. سنن ابن ماجة، ج 1، ص 44، ح 120. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 121، ح 4584.. تاریخ الاُمم والملوک، ج 2، ص 213 (ج 2، ص 310).

و أنا الصدّیق الأکبر، لا یقولها بعدی إلاّ کاذبٌ مُفتر؛ کسی این را ادعا کنید غیر از من این کاذب است صدیق اکبر من هستم.

مجری:

 خیلی ممنون استاد حالا من دوست داشتم حالا بپرسیم واقعا در زمان خود ابوبکر به او صدیق می گفتند واقعا یا این ها را بعدا جعل کردند در زمان معاویه جعل کردند خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری از حضورتان و حوصله که به خرج دادید و با دقت فراوانی که در پاسخ سوالات ما داشتید  سلسله مباحث ما قرار بود در مورد سیره پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) باشد ولی  این مناسبت ضروری بود که در موردش اینگونه تخصصی صحبت کنیم و سوالات زیادی هم در این خصوص داشتیم که حالا در حدی از که در خدمت شما بودیم استفاده کردیم خیلی متشکریم ان شاء الله در جلسات بعد بیشتر در خدمت شما باشیم بیشتر بحث کنیم بینندگان عزیز وقتمان  خیلی کم است و محدود، آخر برنامه است و ما فقط دعا می کنیم برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان و شما را به خدای منان بسپاریم.


آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

پاسخ به سوالات تاریخ اسلام مرگ شبانه ابوبکر حجره عایشه صحابه خلافت بیعت وصیت ابوبکر دفن در ملک غصبی سقیفه آرزوهای ابوبکر صدیق