سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت صد و شانزده برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: آینه تاریخ

تاريخ: 07/ 02/ 1403

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری: آقای قضبانی

قسمت:116

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

مجری:

 عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید به شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) استودیو که در خدمت شما هستیم در این شبکه و برنامه آیینه تاریخ را ان شاء الله می‌خواهیم تقدیم حضور شما عزیزان کنیم برنامه‌ای که در اولویت اول آن پاسخگوی پرسش های تاریخ شما هستیم و بعد ان شاء الله موضوع خودمان را در خصوص سیره در صورتی که وقت داشته باشیم  سیره شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه خواهیم داد.

 می‌دانید که مهمان عزیز ما در این برنامه که افتخار آن را داریم که در خدمتشان هستیم از محضرشان استفاده کنیم جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره هستند امروز این افتخار را هم دادند به ما تشریف آوردند و ان شاء الله بتوانیم در محضر ایشان ساعات و دقایق پرباری را تقدیم حضور شما عزیزان کنیم استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید در خدمت شما هستیم.

استاد: جباری

 علیکم سلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب دارم حضور حضرتعالی جناب آقای قضبانی بزرگوار و بینندگان گرامی هر جایی که شرف حضور دارید. خداوند متعال توفیقات و تاییدات روز افزون را برای همه شما طلب می‌کنم و این دعای همیشگیمان را تکرار می‌کنم در این برنامه که ان شاء الله همیشه مشمول عنایات خاص مولا و سرور و ولی نعمتمان امام  عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) باشیم و به یاد آن حضرت (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) باشیم به خصوص امروز که در این لحظات که غروب جمعه است ان شاء الله یاد کردیم از صبح امروز و صبحمان را با زیارت و یاد آن حضرت (علیه السلام)  آغاز کردیم ان شاء الله به پایان برسانیم در خدمتتان هستیم.

مجری:

خدمت از ماستاد خیلی خوشحالیم که شما را می‌بینیم ما هم آرزویمان همیشه و همواره دعایی که بر لب‌های ما باید هم جاری باشد  تعجیل فرج آقا امام  عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) است که ان شاء الله هرچه سریع‌تر محقق شود  تا این همه ظلم و فسادی که در جهان واقعاً گسترده شده است  ان شاء الله ریشه کن شود  و دیگر بزرگترین آنها همه می دانند که استکبار جهانی و صهیونیست هستند که دارند این‌گونه جنایت می‌کنند و دنیا متاسفانه ساکت است و همواره هم ساکت در طول تاریخ همیشه این جنایت‌ها بوده است ان شاء الله که بیاید و همه این جنایت‌ها را به پایان برساند و حق را به حقدار برساند.  استاد عزیز ما در ماه شوال هستیم در جلسات گذشته هم اشاره داشتیم به مناسبت‌هایی که در این ماه بوده است  طبیعتاً احتمالاً مثلاً بینندگان عزیز ما وقتی این مناسبت‌ها را می‌بینند سوالاتی برایشان پیش میاید لذا ما اگر اجازه بدهید در همان مناسبت یک سری سوالات را مطرح کنیم که مبتلا به است و سوالاتی که خواسته شده است  که از حضرتعالی بپرسیم ان شاء الله مطرح کنیم و شما پاسخ مقتضی را بدهید.

 یکی از مسائل مهمی که همیشه در ذهن ما است  یکی غزوه احزاب همان جنگ خندق که معروف هم است در ایران به خصوص خندق را می گویند عرضم به حضور شما که در این قضیه خوب رشادت‌های امیرالمومنین (سلام الله علیه) که دیگر زبانزد خاص و عام و شاید همان اسلام به خاطر همان رشادت‌های امیرالمومنین (سلام الله علیه) در همان جنگ احزاب در مقابل عمرو بن عبدود که بالاخره آن جا او را به هلاکت رساند یک تاریخ معمولا سه درخواست را می گویند امیرالمومنین (سلام الله علیه) از آن آقا داشته است این درخواست تبیین کنید و حالا اگر نکته خاصی در این سه درخواست بیان کنید استفاده کنیم.

استاد: جباری

 خواهش می‌کنم بله همانطور که اشاره فرمودید ما در ماه شوال مناسبت‌هایی داریم که یکی غزوه احد بود هفته قبل سعی کردیم که به گوشه‌هایی از غزوه احد اشاره کنیم و مناسبت دیگر هم غزوه احزاب است و تفاوتش اینه که غزوه احد در سال سوم بود شوال سال سوم که در هفته قبل هم اشاره کردم اختلافی وجود دارد  بین ابن اسحاق و واقدی در اینکه آیا هفتم شوال بوده است یا پانزده  شوال مشهور پانزده  شوال است شنبه پانزدهم شوال غزوه احد اتفاق افتاد و نکاتی که در آن ارتباط فی الجمله اشاره شد نکات خیلی بیشتر است در ارتباط با غزوه احد.

مجری:

 آن قسمت هم کلاً اختصاص دادیم  به غزوه احد بعضی اوقات باز هم نکته خیلی بیش از اینها است و اما غزوه احزاب یا خندق این هم طبق تصریح مورخان در ماه شوال اتفاق افتاده است گرچه درباره روز دقیق این غزوه تصریح نداریم دلیل هم دارد  این نکته غزوه احزاب برخلاف غزوه احد یک روز نبوده است غزوه احد یک روز بود. امروز شنبه پانزده  یا هفتم شوال است که درگیری رخ داد و به هر حال به پیروزی اولیه و شکست بعدی شکست ظاهری مسلمانان انجامید.

 اما غزوه احزاب همانطور که عزیزان بیننده هم مستحضر هستید روزهایی ادامه داشت تا به شکست سپاه کفر انجامید دلیلش هم این بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلع شدند از اینکه قریش و مشرکان قریش مشرکان مکه این‌ها درصدد به اصطلاح حمله به مدینه هستند با یک نیروی بسیار فراتر از آن نیرویی که در سال سوم در قالب به هر حال سپاه سه هزار نفری مکه به مدینه هجوم آورده بودند این بار حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلع شدند که نزدیک ده هزار نفر این ده هزار نفر بخشی‌ از آن از خود مکه بودند سه و چهار هزار  نفرش از خود مکه بودند بقیه از قبایل اطراف و قبایلی از شمال مدینه حتی قبایل قطفان بن سلیم اینها قبایل شمالی مدینه بودند بنابراین حالا ان شاء الله اگر فرصت شد به آیات سوره احزاب هم اشاره کنم که در آیات اشاره شده است  به اینکه:

(إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا)

(به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می‌بردید.

احزاب (33):10

از بالا و پایین فوق اسفل که  یک تفسیر همین است تفسیر معروف همین است که سپاه احزاب از سمت شمالی مدینه و از مکه هم که بخش جنوبی مدینه بود به مدینه حمله آوردند و  بی‌نظیر بود یعنی بالاخره قریش سنگ تمام گذاشت برای اینکه فاتحه اسلام را بخواند این قبایل بیابانی وحشی. جاهلی مثل قطفان، معروف است قطتفان به قبیله گدا و فقیر و به هر حال به طمع وعده خرماهای مدینه و غنائم مدینه جنگ و امثال اینها آمده بودند به میدان و قریش هم که  با انگیزه‌های خودشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از اینکه از مکه این نیروها داشتند آماده می‌شدند که حرکت کنند مقصد هم مشخص بود در مکه پیچیده بود که میخواهند به جنگ مسلمان ها بروند ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو سه کانال اطلاعاتی داشتند  یک کانال که وحی است مطمئن‌ترین کانال وحی است که از طریق وحی مطلع شدند حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) که در مکه چنین تحرکاتی است.

 کانال دوم هم عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است گرچه ممکن است عباس اسلامش را آشکار نکرده است  مسلمان نشده است  به هر حال چون اسلام آوردنش سال هشتم بود در آستانه فتح مکه اما به هر حال خبرها را عباس می‌رساند مدینه غیر از عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبیله خزاعه قبیله خزاعه از قبایل به هر حال نزدیک مکه بودند که دوستی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند پیش‌تر هم با جناب عبدالمطلب بنی هاشم این‌ها نزدیک بودند با اینکه بسیاریشان اسلام نیاورده بودند اما به هر حال به لحاظ همین پیمان و ارتباط قبلی سه چهار نفر از این‌ها به تاخت با سریع در سه چهار روز چند نفر از این‌ها آمدند به مدینه و خبر را رساندند پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  مطلع شد از اینکه تحرک بزرگ این چنینی دارد  انجام می‌گیرد علیه اسلام و باید تدبیر اندیشید.

  قبلاً دو سال قبلش در سال سوم غزوه احد که پیش آمد طبق مشورتی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند. اکثریت به خصوص جوانها گفتند: برویم بیرون مدینه دفاع کنیم رفتند در کنار کوه احد و آن قضایا پیش آمد این بار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشورت کردند مصلحت بر این دیده شد که داخل مدینه بمانند و دفاع کنند با پیشنهادی که سلمان کرد که البته مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی نقلی را آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد کرد سلمان تایید کرد حالا هر کدام باشد  سلمان نقشی دارد  در این قصه چه در تایید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه تثبیت این مسئله که گفت:چون در ایران چنین تدبیری داریم.

یا اینکه خودش پیشنهاد کرده باشد  من مسئله خندق بود خندق را  اطراف قلعه‌ها حفر می‌کردند مرسوم بوده مثل قلعه خیبر و این‌ها جلویش یک خندقی وجود داشته است برای اینکه دشمن راحت نتواند وارد قلعه شود  اما اینکه شهر را با خندق محافظت کنند در جزیرة العرب حداقل سابقه نداشته است که شهر را بخواهند خندق کنند و این پیشنهاد پذیرفته شد حالا عزیزان بیننده مستحضر هستید در غزوه خندق دور تا دور مدینه که خندق کنده نشد و یک امتیازی وجود داشت برای مدینه که نیاز نبود که همه اطراف خندق کنده شود . در همین که از سمت جنوب شرق و غرب به صورت حالت نعلی نعل مانند شکل یو انگلیسی موانع طبیعی و غیر طبیعی وجود داشت قلعه‌هایی وجود داشت در سمت جنوب جنوب شرقی به خصوص این قلعه‌های خود اصلاً یهودیان غیر یهودیان قلعه‌هایی داشتند برخی قواعد نخلستان‌هایی وجود داشت و مهم‌تر از آن حره حره‌های شرقی و غربی حره شرقی حره غربی حره ببره و عزیزان بیننده با استراحت حره آشنا هستید شنیدید قاعدتاً.

الان هم ان شاء اللهم شرف شوید به مدینه یا مشرف شده باشید  دقت فرموده باشید در این بیابان‌های اطراف مدینه و مسیر مکه به مدینه و غیر از این‌ها در جزیره العرب وجود دارد حره‌ها به خصوص در سمت مدینه این ها گدازه‌های آتشفشانی بوده است در هزاران سال قبل که آمده است در کف این بیابان پخش شده است  و حالت سنگ‌های سیاه تیز مثل کوه تپه مانند در اینجا سپاه طبیعتاً از آن جا نمی‌تواند حرکت کند  سپاه ده هزار نفره  است سرزمین مسطح نیاز دارد در حالی که اینجا صخره مانند بود. مدینه از این  امتیاز برخوردار بود و اما سمت شمال مدینه این چنین نبود مسطح بود از سمت شمال راحت سپاه می‌توانست نفوذ به مدینه کند  پیشنهاد خندق زده شد گفته شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقرر کردند که مسلمان‌ها هر کدام بخشی را عهده‌دار شوند حدود خندق مشخص است چند جبل داریم جبل یا کوه داریم این ها از سمت حره شرقی مدینه که شمال شرقی. مدینه میشود حره غربی حره ببره از این سمت سمت شمال از سمت شمال شرقی و سمت به سمت شمال غربی ان شاء اللهم شرف شوید یا مشرف شده باشید.

 دقت فرموده باشید مساجد سبعه که زوار میروند برای زیارت و یکی مسجد دو قبلتین است که جدا است در سمت شمالی مدینه شش مورد مساجدی هستند که در کنار مسجد فتح یعنی در حاشیه به اصطلاح زیر جبل سلع در واقع این مساجد بنا شده است  بودند شش مسجد بودند. مهمترینشان مسجد فتح است که بالای کوه به مسجد کوچکی بود بعد پایینش مسجد سلمان بود مسجد کوچکی به یاد سلمان ساخته بودند مسجد فاطمه (سلام الله علیها)  بود مسجد امیرالمومنین (سلام الله علیه) بود یکی دو مسجد دیگر این ها همه تخریب شده است  الان یک مسجد بزرگی البته بقایای مسجد فتح ما سال قبل مشرف شدیم وجود داشت بقایای مسجد سلمان وجود داشت مسجد کوچکی است اما یک مسجد بزرگ جدید آن جا ساختند به جای همه این مساجد این ها در همان حاشیه جبل السلع است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن جا فرماندهی می‌کرد. خندق از آن جا حفر شد به سمت منطقه شمال شرقی مدینه طول خندق را حدس زدند برخی از محققین مثلاً پروفسور محمد حمید الله که رفته از نزدیک آن جا مطالعاتی کرده است.

  طولش را حدس زدند که چیزی حدود یک فرسخ پنج و نیم کیلومتر قریب شش کیلومتر حدود پنج و نیم کیلومتر حدس زدند این مقدار بوده است دلیلش هم این است که هم به لحاظ وضعیت جغرافیایی و هم به لحاظ اینکه تعداد مسلمان  ‌ها حدوداً سه هزار نفر بود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هر نفری چهار ذراع مقرر کردند برای هر ده نفر چهل  ذراع ده نفر  چهل ذراع هر نفر چهل و دو متر می‌شود تقریباً درست است در حدود شش روز تقریبا طبق قولی که واقدی این را ترجیح میدهند شش روز خیلی وقت زیادی نیست برای یک کیلومتر به اصطلاح پنج کیلومتر زمان زیادی سریع این کار انجام دادند همه با هم دیگر با هم. یک نفر دو متر را راحت می‌تواند بکند  دیگر، آخرین تقسیم بحث تقسیم کار را نشان میدهد که عرض شود که و عمق خندق را هم چیزی حدود پنج ذراع تقریبا گفتند حدود دو و نیم متر که از بعضی گفتند از قامت یک انسان بالاتر به یک انسان در خندق قرار می‌گرفت دیگر دیده نمیشد قامت انسان قریب به دو متر کمتر یک و هفتاد هشتاد به راحتی نمی‌تونست عرضش هم دو نیم تا سه متر بود و سوار به راحتی نمیتوانست از آن عبور کند  به هر حال یک چنین چیزی حفر شد و سپاه. قریش آمدند و مشرکان مواجه شدند به چه مانعی که اصلاً انتظارش را نداشتند و سابقه نداشت.

 و روزهایی معطل شدند تلاش کردند از خندق عبور کنند اما با تیراندازی سنگ پراکنی پرتاب سنگ و اینها مواجه بودند تا حالا قصه ای که عرض کردیم مقدمه‌ای بود برای بیان جریان امر .

مجری:

و اینجا چند مطلب است الان آثار آن خندق باقی هستند آن جایی که مبارزه صورت گرفته است؟

استاد: جباری

بله باقی نیست و فقط همین مسجد فتح و حدود جایی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین قضیه احزاب ساخته شد و چون هم در حال فرسایش است هم این تحولات تغییراتی که پیش آمده است بر فرض هم اثری باقی بود این آل سعود اگر چیزی باقی طبیعی از بین رفته و  یک وقتی بعد از مدتی که باز تاریخش مشخصه چندمین روز از محاصره عمرو توانست از خندق عبور کند  در تاریخ نیامده است بلاخره در یکی از روزها عمرو بن عبدود و سه چهار نفر. از این شجاعان قریش عمرو بود و عکرمه بن ابی جهل که پدرش به درک رفته بود در جنگ بدر.

فرزند ابوجهل عکرمه بن ابی جهل درست اکرمه خونده می شود همان عکرمه است با عین و با کسر خوانده می شود عکرمه بن ابی جهل بود و ضرار بن خطاب که ربطی به عمر بن خطاب ندارد  برادرش مبوده است یک نفر از شجاعان است سه چهار نفر از این شجاعان قریش توانستند از یک جای باریک خندق عبور کنند و بیایند این طرف و شروع کردند به رجز خوانی و. به خصوص عمرو بن عبدوود شروع به رجز خوانی کرد این کسی بود که در میان این چهار نفر شجاع‌ترین بود سابقه‌دارترین بود و به او فارس یل یل می‌گفتند از این جهت که گفتند در یک وادی در یک بیابانی منطقه‌ای به نام یل یل یک گروهی را چند نفری را که اینها در معرض حمله قرار گرفته بودند به تنهایی توانسته بود دفاع کند  با چند نفر مواجه شود  و به تنهایی با آن ها. درگیر شود.

  بالاخره از این جهت اسم برای خودش در کرده بود آقای عمرو  بن عبدود و گاهی گفته می شود عبدوود  این ها غلط است رایج است ود همان بت معروف است که در قرآن هم ود  وصباق و یقوص و چهار و پنج بت قوم نوح و این‌ها یاد می‌کند  عبدود پدرش عبدود در واقع نام داشت فرزند آن است و بحث این است که آن قدر آوازه در کرده بود برای خودش. که نفسها در سینه‌های مسلمان‌ها حبس شده بود از رجزهای او و کسی بلند نمی‌شد که بیاید در میدان و پاسخ بدهد جولان می‌داد در میدان و عرض شود که این اشعار را می‌خواند آخرش آمد به اینجا که:

 وَ لَقَدْ بُحِحْتُ مِنَ اَلنِّدَاءِ بِجَمْعِهِمْ هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ خسته شدم از بس که تحقیر می‌کرد مسلمان  ‌ها را من صدایم گرفت از بس فریاد زدم که آیا مبارزی در میان شما است ؟ وَ وَقَفْتُ إِذْ جَبُنَ اَلشُّجَاعُ بِمَوْقِفِ اَلْبَطَلِ اَلْمُنَاجِزِ من در یک جایگاهی از مبارزه. در اینجا ایستادم که قهرمانان سخت به وحشت می‌افتند القای رعب کند  و در چنین فضایی هر بار امیرالمومنین (سلام الله علیه) برمی‌خاست و اذن میدان می‌خواست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صبر کردند مسلمان  ‌ها همه نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود که این در آیات سوره احزاب منعکس است:

(إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا)

(به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می‌بردید.

احزاب (33):10

به مضامین بالاخره اینها مسلمانان خیلی سخت ترسیده بودند از این فضای حمله و فضا به هر حال رعبی که ایجاد شده بود آخر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمومنین (سلام الله علیه) اجازه دادند فرصت میخواستند.

مجری:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرصت میخواستند بدهند که بعدا کسی ادعا نکند ما هم میتوانستیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرصت ندادند.

استاد: جباری

در تاریخ ثبت شود  و حالا جالب امیرالمومنین (سلام الله علیه) سنش چقدر باشد  خوب است؟  الان در این جنگ احزاب مقابل، هنگام هجرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) بیست و سه ساله است سال پنجم هجرت بیست و هشت ساله است یک جوان بیست و هشت ساله  مقابل عمرو بن عبدود که پهلوان جزیرة العرب و فارس یل یل است برخاست حضرت (علیه السلام)  برخاست و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی دو کار انجام داده است که یکی اینکه عمامه خودشان بر سر امیرالمومنین (سلام الله علیه) گذاشتند شمشیر ذوالفقار را دادن به امیرالمومنین (سلام الله علیه) و در حق امیرالمومنین (سلام الله علیه) دعا کردند و حضرت (علیه السلام) را  راهی کردند و آن جمله معروف را فرمودند که هم در متون شیعه است هم اهل سنت :

«بَرَزَ اَلْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى اَلشِّرْكِ كُلِّهِ اَلْأَوَائِلِ : أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أَذِنَ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي لِقَاءِ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدَ وَ خَرَجَ إِلَيْهِ قَالَ اَلنَّبِيُّ بَرَزَ اَلْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى اَلشِّرْكِ كُلِّهِ»

رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: امروز ایمان به تمامه در مقابل شرک به تمامه قرار گرفت.

«بحار الانوار»، ج 20، ص 203، ـ «ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه»، ج 13، ص 361 طبق نقل «احقاق الحق»، ج 6، ص 9.

 خیلی به هر حال جمله جالبی است که ابن ابی الحدید هم در جلد سیزده صفحه سیصد و شصت و یک نهج البلاغه از اهل سنت آورده است از شیعه مرحوم طبرسی یا طبرسی صاحب اعلام الورا آورده است و امیرالمومنین (سلام الله علیه) آمدند به میدان پاسخ رجز را با رجز دادن لَا تَعْجَلَنَّ فَقَدْ أَتَاكَ مُجِيبُ صَوْتِكَ غَيْرَ عَاجِزٍ عجله نکن پاسخ دهنده به صدای تو و رجز تو آمد که عاجز از مبارزه با تو نیست ذونیة و بصیرة و الصدق منجی كل فائز و کسی که دارای هدف و بینش برخلاف تو هدف و بینش و بصیرت دارد  نبرد امید رستگاری دارد  سوالی که فرمودید در واقع اینجا مطرح است که. حضرت (علیه السلام)  مقابل عمرو که قرار گرفتند  عمرو پرسید که تو چه کسی هستی؟

 شاید می‌شناخت بالاخره عمرو در بدر حضور داشت مجروح جنگ بدر است عجب و سابقه دارد و بعدا با  مشرکان آمده و مجروح شده است  چه بسا توسط خود امیرالمومنین (سلام الله علیه) مجروح شده است چون در بدر نیمی از کشتگان به دست امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)  و شاید هم امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)  صورتش پوشانده بوده  است مثلاً به ظاهر نمی‌شناخته است و پرسید تو چه کسی هستی؟ حضرت (علیه السلام) فرمود:  علی بن ابیطالب هستم گفت: آری من با پدرت دوست بودم همنشین دوست با پدرت. بودم برگرد من دوست ندارم که تو را بکشم امیرالمومنین (سلام الله علیه) فرمود: که من دوست دارم تو را بکشم.

 و عرض کنم که عمرو گفت: که دوباره گفت: که برادرزاده من مایل نیستم مرد بزرگواری مثل تو را به قتل برسانم بازگرد که برای تو بهتراست، ابن ابی الحدید در جلد نوزده شرح نهج البلاغه صفحه شصت و چهار  می گوید که: استاد ما ابوالخیر مصدق بن شبیب بن نحوی می گوید: که استاد ما می‌گفت که: قسم به خدا که پیشنهاد بازگشت عمرو که عمرو پیشنهادی که میداد به علی (علیه السلام) برای برگشتن این برای زنده ماندن علی (علیه السلام) نبود برای زنده ماندن خودش بود چون سابقه علی (علیه السلام) را در بدر و احد دیده بود می‌ترسید از روی ترس در واقع تلقی این استاد ابن الحدید است از این پیشنهاد عمرو بعد که مقابل و  به تعبیر ایشان می گوید: خجالت می کشید ترسش را ابروز می‌کند  در این در قالب این جمله می‌خواست من دلم می‌سوزه برایت.

 حضرت (علیه السلام)  فرمود که: ای عمرو تو در جاهلیت می‌گفتی اگر کسی سه خواسته از تو داشته باشد تمامی یا یکی از آنها را می‌پذیری گفت بله من این چنین بوده‌ام حضرت (علیه السلام)  فرمود: که پس مسلمان شو گفت: که اگر من بنا بود مسلمان باشم که اینجا نبودم فرمود اگر نه پس جنگ را ترک کن بگذار ما را بگذار با این ها گفت اگر این باشد من جواب زن‌های مکه و این‌ها را چه بدهم این‌ها نخواهم حدیث کنند که عمرو ترسید و میدان و رها کرد و اینها سوم اینکه بعد این قبول نکرد حضرت (علیه السلام)  فرمود: که پس تو سواره پیاده شو با هم پیاده بجنگیم این را قبول کرد. پیشنهاد سوم که تو سواره هستی من پیاده هستم پیداست حضرت (علیه السلام)  سوار مرکب نبوده است پیاده آمده است  به میدان این را پذیرفت و حالا یا اسبش را راند به سمت یا پی کرد پاهای اسب زد و پی کرد و به هر حال و شروع کردند به حمله به همدیگر و گرد و غباری در آن جا بلند شد دارد که عمرو شمشیرش را حواله کرد به سمت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)  حضرت (علیه السلام)  با سپر از خودش دفاع کرد سپر شکاف برداشت شمشیر عمرو رد شد خورد به فرق سر امیرالمومنین (سلام الله علیه) که  این زخم بود.

امیرالمومنین (سلام الله علیه) که می گویند: ابن ملجم ملعون وقتی که شمشیرشو زد به فرق امیرالمومنین (سلام الله علیه) در همان جای زخم عمرو خورد و اثر گذاشت بر فرق حضرت (علیه السلام)  در همان لحظه حضرت (علیه السلام)  دو ضربه به عمرو زده است یک ضربه‌ای به شانه زده است ضربه‌ای هم به پای عمرو  زده است چرا چون ذره اش کوتاه بوده است لذا پای او قطع شد پای عمرو قطع شد این ضربه کاری بود که عمرو به قفا افتاد روی زمین حضرت (علیه السلام)  نشست روی سینه‌اش که سرش را قطع کند و کارش را تمام کند که دو کار عمرو کرد آب دهان انداخت به روی حضرت (علیه السلام)  خدو انداخت بر روی علی. به قول بعضی از شعرا را و دیگری اینکه شتم امهم مادر امیرالمومنین (سلام الله علیه) را مورد شتم و  فحاشی قرار داد  طبیعی است که در چنین صحنه‌ای فرد غضبناک میشود و آب دهان فقط انداخته است قابل تحمل باشد  شتم امه این به هر حال یک صحنه سختی را برای حضرت (علیه السلام)  ایجاد کرد لذا حضرت (علیه السلام)  بلند شد چند قدم زد و بعد آمدند و سر عمرو را جدا کردند. و عرض کنم که سر را آوردند نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی زمین انداختند و معلوم شد که بر کار عمرو تمام شده است  به هر حال مسلمان‌ها شاد شدن تکبیر گفتند و این‌ها و بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال کرد سر آن قدم زدن‌ها  چه بود چرا بلافاصله کار را تمام نکردید؟

 فرمود: علت این بود و من نخواستم که خشم و غضب شخصی خودم در این انجام تکلیف الهی و جهادم شریک باشد این نیتم خدشه وارد شود  در واقع از علی آموز اخلاص عمل. عرض شود که ناظر به همین قصه است و درسی است واقعاً برای ما که تو اعمال تا این درجه ریزبین باشیم و نگذاریم که نیات غیر الهی در کارمان وارد شود  یاد آن روایت از امام  صادق (علیه السلام)  افتادم ذیل این آیه:

(وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ)

و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!

یوسف (12):106

این آیه عجیبی است اکثر مومنان مشرک هستند معنایش این است وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ  از امام  صادق (علیه السلام)  که منظور از این آیه چیست؟ حضرت (علیه السلام)  که همین که. می گوید: لولا فلان لهلکتو اگر فلانی نبود من هلاک میشدم می گوید:  خدا پشتیبان است طبیعی است که ما آن راوی می گوید: بالاخره کارهای ما توسط افرادی انجام می‌گیرد حضرت (علیه السلام)فرمود:  بگویید حمد خدایی که او را وسیله پیشرفت کار من قرار داد یعنی خدا را ببینید در هر لحظه این بحث شرک خفی که ممکن است  در نیات داخل شود  عمرو که به درک واصل شد بقیه سعی کردند از صحنه فرار کنند. و بعضی موفق شدند بعضی نشدند در همان خندق افتادند و مسلمان‌ها با تیر و این‌ها کارشان ساختند و نکته دیگر جوانمردی امیرالمومنین (سلام الله علیه) را می‌رساند که کاری به لباس عمرو نداشتند.

مجری:

 ماجرای قشنگی است اینکه اگر خواهر میاید کسی که در مقابل برادرم بوده است جوانمرد بوده است.

استاد: جباری

 بله شعری هم دارد  خواهر عمرو در تمجید امیرالمومنین (سلام الله علیه) که به هر حال می‌بیند که به اصطلاح چون چرا چون معمولا می آمدند آن زره و لباس میبردند عریان می‌شد. فرد در میدان دیگر امیرالمومنین (سلام الله علیه) با کرامت و بزرگی با آقایی برخورد کردند نه به هر حال لباسش را دربیاورند مثل هند جگر خوار، و نکته دیگر اینکه در قبال گرفتن جنازه عمرو حتی روال این بود که جنازه را در برابر پول بگیرند ثمن الموت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ما نیازی به ثمن الموت نداریم به پولی که در قبال جنازه بگیریم اجازه دادند ،جنازه را ببرند تحویل آن ها بدهند و اینها این نکاتی است که به هر حال در ارتباط با عمرو بن عبدود مطرح است و درس‌هایی به هر حال درش است.

مجری:

عزیزان اگر مطالعه کنند اینطور نکاتی را به دست می آورند.

استاد: جباری

حضرت (علیه السلام) در اینطور رشادت‌ها در بیست و هشت سالگی این قصه است در بیست و پنج  سالگی جریان بدر در بیست و شش سالگی احد این چنین نیست که در میانسالی باشد  در این سن جوانی هم ما چنین رشادت‌هایی را از خودش بروز داده است نکته آخر هم که عرض می‌کنم اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن جمله معروفشان را فرمودند مبارزه شده است:

«ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين »

یک ضربت علی در جنگ خندق از عبادت انس و جن بالاتر است

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3 ، ص 34، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج7 ، ص 108، طبق برنامه الجامع الكبير.الإيجي، عضد الدين (متوفاى756هـ)، كتاب المواقف، ج 3 ، ص 628 ، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.شرح المقاصد في علم الكلام ، سعد الدين التفتازاني (متوفاي791هـ) ، ج 2 ، ص 301 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولي .الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 32 ، ص ، 31 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م. النيسابوري ، نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى 728 هـ)، تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 6، ص 538، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م.إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج19، ص26، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

مبارزه علی (علیه السلام) در روز خندق از عبادت ثقلین یعنی جن و انس  بالاتر بود که این ابن تیمیه علیه من الله ما یستحقه تلاش کرده است  که زیر سوال ببرد در حالی که این را هم محدثان و مورخان اهل سنت نقل کردند و هم شیعه نقل کرده است  بسیار معروف است این جمله رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امیرالمومنین (سلام الله علیه).

مجری:

 خیلی متشکرم جناب دکتر از این پاسخ زیبایی که دادید و مباحث خیلی خوبی هم ما در جنگ  احزاب خیلی نکته از شما یاد گرفتیم در سالهای گذشته نکات خیلی زیبایی بود بعضی از داستان‌هایی که در همان ذیل این ماجرا رخ داده است حالا دوستان اگر به سایت شبکه حضرت ولی عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) مراجعه کنند و به آرشیو شبکه برنامه آینه تاریخ را در تاریخ همین ایام مثلاً در اردیبهشت سال گذشته را مراجعه کنند آن برنامه هم خیلی نکات ریز و دقیق غیر از این نکاتی که استاد امروز فرمودند هم داشته است از جمله ماجرای جناب جابر بن عبد الله که آن خیلی شیرین است حتما مراجعه کنید آن را ببینید استاد یک میان برنامه ببینیم برگردیم با بقیه سوالات در خدمت شما باشیم. خوب منتظر ما باشید میان برنامه را ببینیم و بیایم.

سلام الله علیک یا امیرالمومنین (سلام الله علیه)  در ایامی هستیم که ما را یادآور غزوه احزاب و خندق می‌اندازد و رشادت های امیرالمومنین (سلام الله علیه) در این جنگ و آن همه مباحثی که. بالاخره استاد اشاراتی به آن هم داشتند در یک چنین  روزهایی در خدمت شما هستیم واقعاً این از فضایل جای تبریک هم دارد  که در یک چنین  مناسبت‌هایی ما بیشتر با امیرالمومنین (سلام الله علیه) و فضایل ایشان رشادت‌های ایشان و نقش اساسی ایشان در حفظ اسلام دقت کنیم و بررسی کنیم جناب آقای دکتر جباری هستند اینجا که ما را با این وقایع بیشتر آشنا کنند استاد خسته نباشید.

 استاد در بحث غزوه همین احزاب یا همان جنگ خندق معروف ما همیشه در کتاب ها آن جنگ خندق در تاریخ در ذهن ما حک شده است . عرضم به حضور شما که یک بحثی است نقش یک عده‌ای از یهودی‌ها به نام بنی قریظه که ظاهراً این هم در آن جا یک نقشی داشتند در اینکه بالاخره حالا عهد و پیمانی داشتند شکستند با مسلمان  ‌ها و به مشرکین یک کمک‌هایی کردند این را لطفا تبیین کنید یک بحثی هم است همیشه در فضای مجازی می‌بینیم این را که حالا شبهه ایجاد می‌کنند قتل عام بنی قریظه و این بحث ها برایمان تبیین کنید که ماجرایشان چی شد آخر عاقبت اینها به کجا رسید به خصوص قتل عام که حالا برای بعضی مستمسک شده است  .

استاد: جباری

به خصوص این روزها که به هر حال درگیری عالم اسلام در واقع و هستند عالم انسانیت با این انسان نماهای صهیونیست مطرح است جا دارد  که به اجداد این‌ها پیشینه این‌ها بیشتر توجه شود  خیانت‌هایی که این‌ها کردند و واقعاً نشان دادند که این‌ها اصلاً ذاتشان خیانت است وجودشان خیانت است ناجوانمردی است مگر در میان معدودی در تاریخ بودند که اینها بر مسیر راستی را طی کردند کلشان  درهم غزوه احزاب هم است.

مجری:

 فرهنگش اینطوری است. حالا ممکن است عده ای هم به قول شما استثناء باشند.

استاد: جباری

  شالوده آنها بر این اساس است عرض می‌کردم در همین غزوه احزاب و بنی قریظه هم تعدادی از اینها آمدند و مسلمان شدند که از قلعه بنی قریضه آمدند پایین و مسلمان شده بودند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خیانتشان درگذشت درسته اما بالاخره مسئله خیانت بنی قریظه مثل خیانت آن دو طایفه دیگر یهود در مدینه این خیانتی بالاتر بود حتی از آن دو خیانت. بیشتر انجام شده بود یکی بنی نظیره و بنی قینقاع و ببینید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اینها چه کرد اینها با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کردند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)   هجرت به مدینه کردند با این سه طایفه مواجه بودند سه طایفه بنی اسرائیلی یهودی بنی اسرائیلی یعنی بنی قینقاع بنی نظیر بنی قریضه همه بنی اسرائیل بودند اما از سه طایفه جدا بودند سه تیره جدا بودند.

 و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اینکه با اینها پیمان بستند بر اساس آن پیمان همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند کسی مجبورشان نکرد که شما بیاید مسلمان شوید می‌توانستند بر دین خودشان باقی باشند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرک را تحمل نمی‌کردند در مدینه اجازه بقاء شرک را ندادند بت‌پرستی اجازه ندادند در هیچ جای جزیره العرب:

(إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ  وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا)

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.

 نساء (4):48

شرک و بت پرستی این خط قرمز است و به هیچ وجه تحمل نمی‌شد باید طرف دست از بت بکشد اجازه بت پرست علنی داده نمیشد اما یهودیان چون تابع یک دین آسمانی بودند یهودیان تحریف کرده بودند لذا در مدینه می‌توانستند کنیسه‌ها و معابدشان را داشته باشند. بر اساس دین خودشان عمل کنند بیخ گوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمان‌ها این ها قدر ندانستند فقط پیمانی که بسته بودند با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس باید فقط همزیستی مسالمت آمیز داشتند اذیت نمی‌کردند مسلمان‌ها را اگر خطر مشترکی در مدینه همه را تهدید می‌کرد مثل دشمن خارجی که مثل جریان احزاب احد امثال اینها این ها باید در کنار مسلمان  ‌ها از مدینه دفاع می‌کردند متأسفانه نه در احد به پیمانشان عمل کردند نه در احزاب در سال سوم سال پنجم. و آن دو طایفه پیشین بنی قینقاع و بنی نظیر سال دوم خیانتی کردند که در تاریخ است سال چهارم بنی نظیر و هر دو مجازات شدند.

 مجازات با رحمت مجازات همراه رحمت یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه خروج از مدینه به آنها داد یا از این بهتر دیگر چی؟ یعنی این ها باید در مدینه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعدام می‌کرد مجازات می‌کرد در بنی نظیر قصد قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند در بنی قینقاع تعرض به ناموس مسلمان‌ها کردند یک زن مسلمان و یک مرد مسلمان را کشتند و بعد همه آنها رجز خواندند برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتدن ما همه به هر حال مقابل شما هستیم با این وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، با رافت برخورد کردند جا داشت بنی قریظه درس می‌گرفتند و سال پنجم دیگر از سرنوشت آن دو طایفه یهودی عبرت می‌گرفتند و مثل بچه آدم زندگیشان را می‌کردند در مدینه اما خیانت بالاتر کردند که در این گیر و داری که ده هزار نیروی مشرک آمدند آن طرف خندق انتظار میرود این‌ها طبق پیمان همراه مسلمان  ‌ها باشند اما در خفا رفتند ساخت و پاخت کردند با ابوسفیان و مشرکان و اینها که بله شما از آن طرف حمله کنید ما هم از این طرف به مسلمان  ‌ها  حمله می‌کنیم.

 و ضمن اینکه داخل مدینه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که:  از ترس همین یهود بنی قریظه فرمود: زنان و بچه‌ها و فلان توی جاهای تو قلعه‌هایی جا بدهید که یک وقت این یهودیان تعرض نکند نشان می دهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطمئن نبوده است که اینها خیانت نکند  به خاطر همین که قوم خیانت‌پیشه‌ای بودند حتی یک مورد دارد  در قلعه‌ای که صفیه عمه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مادر زبیر آن جا سکنی داشت و حسان بن ثابت شاعر از انصار دز آن قلعه بودند  حسان  اهل جنگ نبود همراه زن ها و بچه‌ها در آن قلعه بود. دیدند که یهودی مشکوکی دارد  میابد کم کم سمت قلعه که فهمیدند میاید و قصد سویی  دارد صفیه به  حسان گفت که برو ببین این یهودی مشکوک میزند به هر حال اگر قصد تعرض دارد  حسان گفت: میدانی که من اهل جنگ و این چیز ها نیستم فرد ترسویی بود شاعر بود و به هر حال فرد لطیفش شاعر مسلکی و خود صفیه بلند شد عمودی برداشت زد به فرق این یهودی و دخلش را آورد و او را کشت و بعد به حسان گفت که: برو سلبش را بردار این به هر حال غنائمی پیشش است گفت: حالا که به هر حال کشتی نیازی به سلبش نیست.

حسان بن ثابت به هر حال این‌ها درون مدینه را ناامن کردند یهود بنی قریظه و با آن ‌ها چه کردند صحبت کردند که از پشت حمله کنند و خبر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید این وضعیتی که اینها وقتی که عمرو بن عبدوود کشته شد و به تعبیر قرآن:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا  وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی‌دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می‌دهید بینا بوده است.

 احزاب (33):9

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طوفان فرستاد سرما پیدا  است در فصل سرما هم بوده است حمله احزاب. طوفان و سرما وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا  بعضی گفتند: فرشتگانی آمدند برای به هر حال تثبیت قلوب مومنان و اینها و سپاه شرک خلاصه رها کردند رفتند پیامبر هم یک تفرقه‌ای انداخت بین یهود بنی قریظه و مشرکان اینکه این تفرقه را آیا نعیم بن مسعود انداخته است یا خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک بحثی است بعضی به نعیم بن مسعود اشجعی نسبت داده‌اند که فردی بود از عرض شود که قبایلی که از قطیقه بنی سلیم به قبیله‌اش حمله کرده بودند جزو قبایل هم پیمان با مشرکان بودند که جزو احزاب بودند این آمد خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت که: من مسلمان شدم و گفتم چه خدمتی می توانم کنم؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بین این‌ها تفرقه بینداز بعضی تشکیک در این کردند گفتند که: خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقش داشت در ایجاد تفرقه و آن این چنین بود که وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلع شدند از اینکه عرض شود که یهود بنی قریظه. بنا است کمک کنند به مشرکان در میان مسلمانان ضمن صحبتشان فرمودند که: یهود بنی قریظه هم بنا است به ما کمک کنند این شایعه پیچید و خبر به مشرکان رسید و این‌ها عرض کنم که موضع گرفتند که بله این ها به ظاهر آمدند عرض شود که با ما پیمان بستند و این‌ها بر به ظاهر در واقع می‌خواهند با مسلمان  ‌ها چه کنند و همین موجب تزلزل بین تفرقه بین این‌ها شد بالاخره آن ها گذاشتند رفتند جریان مفصل است اینکه چطور شد ابوسفیان اعلام کرد و. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چطور مطلع شد و این‌ها وقتی که رفتند به امر الهی در همان روزی که صبحگاه مسلمان‌ها بلند شدند دیدند که در ماه شب یا چه روزی حالا نمی‌دانیم مسلمان  ‌ها دیدند که آن طرف خندق خالی شده است  سپاه ده هزار نفره باد هوا همه رفتن این طرف آن طرف.

 و عرض شود که به امر الهی جبرئیل نازل شد و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: همین امروز باید بروید سر وقت یهود بنی قریظه باید مجازات شوند. بعد جبرئیل عرض کرد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که: من خودم بروم لرزه بر قلعه این‌ها خواهم انداخت بعضی از مسلمان‌ها دارند که جبرئیل را سوار یک اسب ابلقی سیاه و سفیدی دیدند فکر می‌کردند دهیة بن خلیفه کلبی است نشناختند بعد معلوم شد جبرئیل بود به سمت قلعه بنی قریظه میرفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اعلام کردند و مسلمان  ‌ها از کنار خندق رفتن به سمت قلعه یهود بنی قریظه در سمت جنوب شرقی مدینه است، خندق در سمت شمال مدینه است قلعه این ها در جنوب شرقی مدینه مسیر را آمدند.

 و جلوتر امیرالمومنین (سلام الله علیه) با حدود بیست سی نیرو رفتند و و امیرالمومنین (سلام الله علیه) دیدند که یهود بنی قریظه در قلعه‌ها را بستند و دارند دشنام میدهند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لذا آمدند خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند که شما جلوتر نیاید حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چرا؟ فرمود که می‌ترسم جمله ناگواری بشنوید فرمود: نه مرا ببینند دیگر ادامه نمیدهند و همینطور شد و تشریف بردند روزهایی طول کشیده است این محاصره قلعه بنی قریظه و عرض کنم که. تا اینکه امر رسیده است به بحث مجازات این‌ها سوال شما راجع به جریان قتل عام ببینید  این‌ها این خیانت را کردند طبیعتاً باید مجازات میشدند مقدماتی طی شده است  یعنی خودشون یک فردی به نام نباش را فرستادند با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مذاکره کند،  او گفت: پیشنهاد کرد ما را مثل بنی قینقاع بنی نظیر بگذارید از مدینه بیرون برویم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: لا نه باید این‌ها تابع حکم من باشند.

 تسلیم باید شوند چنین اجازه‌ای نمی‌دهم. نباش برگشت و عرض کنم که ابو لوبابه رفت از این جانب خودشون تقاضا کردند که ابو لوبابه نامی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برود چون هم پیمان بود از قبیله اوس بود ظاهراً هم پیمان بود و این‌ها برود با این ها مذاکره کند  رفت ابو لوبابه رفت پیش اینها و گفتند که ما چه کنیم شما فکر می‌کنید که با ما چگونه رفتار خواهد شد  بعد تسلیم شوید و اشاره به گردنش کرد  تسلیم شوید یعنی شما اعدام خواهید شد و اینها بعد خودش یک دفعه متوجه شد. من که این اشاره را کردم در واقع موجب می شود این‌ها مقاومت کنند می گویند: ما بالاخره کشته خواهیم شد دیگر پس دیرتر تسلیم می شویم از قلعه بیرون آمد از یک راهی غیر از آن راهی که رفته بود به قلعه که چهره به چهره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمان نشود،  آمد به مسجد خودش را بست به ستون استوانه توبه خدا نصیب بینندگان عزیز می‌کند مسجد النبی قسمت روضه النبی در آن جا ستون توبه همین ستونی ا‌ست که آن زمان یک به هر حال پایه‌ای بود در مسجد النبی خودش را بست به آن . روزهایی که گفتند: آیا مثلاً پانزده  روز بوده است یا یک هفته بوده است؟ بالاخره هفت روز پانزده  روز روزهایی گذشت تا توبه اش پذیرفته شد و بشارت پذیرش توبه داده شد.

 جالب است در آن جا دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر دادند از پذیرش توبه ابولبابه فاطمه (سلام الله علیها) خواستند بروند بشارت را بدهند و آن ریسمان از آن ستون باز کنند او گفت: که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریف بیاورد باز کند  بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: فاطمه بضعة منی  فرقی نیست بین من و فاطمه(سلام الله علیها) ، فاطمه (سلام الله علیها)  پاره تن منه است و بعضی از اهل سنت از این نتیجه گرفتند که اگر از این استفاده می شود پس فاطمه اگر کسی فاطمه را اذیت کند  سب کند مثل اینکه خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اذیت کرده است  و بعد از این قصه ابولباب عرض شود که اینها نشستند به مشورت رهبرشان کعب ابن اسد بود گفت که: چه کار کنیم حالا که از به اینجا رسیده است جالب است که در همین جا کعب بن اسد گفت که: ببینید می‌دانید که این پیامبری است که از جانب خدا آمده است و همه قبول داریم بیاید یک دفعه تابع شویم  مسلمان شویم.

و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: اگر مسلمان شوید از شما می‌گذارم تا این حد که یعنی بحث هدایت مطرح بود گفتند: نه ما نمی‌تونیم دست از توراتمان بکشیم این را قبول نکرده بودند  پیشنهاد دوم مطرح کرد که پس بیاید این زن و بچه که مانع ما هستند برای جنگیدن می‌خواهیم دفاع کنیم این ها را به دست خودمان بکشیم که خیالمان راحت شود  بعد برویم راحت با این ها بجنگیم گفتند: یعنی چه زن و بچه خودمان به دست خودمان به قتل برسانیم؟!!  این هم نپذیرفتند پیشنهاد سوم مطرح شد که. امشب که شب شنبه است ما شبیخون بزنیم چون مسلمانان تصور می‌کنند شنبه است و ما جنگ نخواهیم کرد امشب شبیخون بزنیم این هم نپذیرفتند گفتند که: شنبه است و ما نمی‌تونیم چه کنیم زیر پا بگذاریم شنبه باید تعطیل باشد  کار و جنگ و فلان اینها و عرض شود که این هم نشده است  مقاومت کردن آخرش دیدند که به هر حال محاصره ادامه دارد  به طمع اینکه مورد عفو و قرار بگیرند به این طریق که گفتن سعد بن معاذ که رهبر اوس است و قبیله اوس. از زمان جاهلیت هم پیمان بودند با قبیله بنی قریظه او بیاید و حکم شود  داوری کند  تصور می‌کردند که سعد بن معاذ جانب این‌ها را خواهد گرفت چون هم پیمان بودند سعد هم آمد و حتی در میان قبیله اوس کسانی بودند که از  او توقع داشتند.

 گفتند: که دفعه قبل قبیله خزرج عبدالله ابن ابی راجع به بنی قینقاع و بنی النظیر آمد واسطه گری کرد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه خروج آن ها را داد تو هم بیا همینطور واسطه باش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اینها بگذرد به خاطر طمعی که در یهود داشتند و اما سعد. این مرد رشید به هر حال از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت که: طبق حکم تورات خودشان چنین خیانتی کنند در توراتشان آمده که مردانشان مردان جنگیشان باید کشته شوند و زن و بچه‌هایشان باید اسیر شوند کاملاً فتوایی که آن جا صادر شده است  بر اساس حکم خودشان بوده است  و پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) تکبیر گفتند فرمودند: در هفت آسمان این حکم مورد تایید است حکم الهی  است و بعد همین تسلیم شدند حکم سعد بن معاذ که قبول کرده بودند. مردان جنگیشان تاکید می‌کنم مردان جنگیشان اعدام شدند زنان و بچه‌ها و آن کسانی که مسلمان شده بودند که آن ها دیگر مورد عفو قرار گرفتند.

 کسانی که جنگ نکردند طفل نوجوان بودند و امثال اینها که اهل جنگ نبودند این ها را رها نمودند قرآن کریم در سوره مبارکه احزاب:

(وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا)

و خداوند گروهی از اهل کتاب [= یهود] را که از آنان [= مشرکان عرب‌] حمایت کردند از قلعه‌های محکمشان پایین کشید و در دلهایشان رعب افکند؛ (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به قتل می‌رساندید و گروهی را اسیر می‌کردید!

احزاب (33):26

گروهی را کشتید می‌کشتید گروهی را اسیر کردید به عنوان تایید در واقع یاد می‌کنند فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا اسیر کردند فریقا.

اما بحث آخر این است که این بحث قتل عام که مطرح می شود با این توضیحی که عرض کردم اول حقشان بود نوش جانشان هم منطبق بر توراتشان بوده  است جدای از این اصلاً ببینید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو مورد قبلی را که یکی بن نظیر بود با عفو و رحمت برخورد کرد خزیم بن اختب رئیس بنی نظیر در همین جریان بنی قریظه و احزاب آمد مدینه شروع کرد به تحریک کردن یکی از مقصران با اینکه سال قبل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق آن ها رافت به خرج داده است. اینجا ترحم بر پلنگ تیز دندان اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این‌ها بگذرد من نکته‌ای را همیشه تاکید می‌کنم و آن اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر رحمت است در جای خودش مثل در واقع نماد این صفت الهی است که  ارحم الراحمين في موضع العفو والرحمة، وأشد المعاقبين في موضع النكال والنقمة بنا نیست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه عفو و رحمت داشته باشد  چون دشمن جری  میشود به اشتباه می افتد هر کاری کنیم آخرش عفو خواهد کرد این عدالت نیست عدل چیست، وضع اندر موضعش ظلم چیست، وضع در ناموضعش.

باید این‌ها مجازات می‌شدند اما تعدادش را دیگر حالا وارد نمی شوم خود اختلافی که در تعداد است از هزار بگیرید نهصد هشتصد هفتصد هفتصد و پنجاه ششصد چهارصد و چهارصد و پنجاه خود این نشان میدهد پایش به جای بند نیست پس باید بر اساس قرائن به صحیح‌ترین احتمال رسید علامه سید جعفر مرتضی در کتاب ارزشمند الصحیح من سیرة النبی الاعظم جلد یازدهم تا اواخر دوازدهم آن جا ایشان بحثی دارند. بر اساس تعداد زن و بچه و جمعیت قلعه مگه چقدر جمعیت چقدر دارد؟ هفتصد و پنجاه  نفر حدوداً طبق نقل ابن شهر آشوب زن و بچه و آنها جمعیت گفتند پس بنابراین مردان جنگی صد تا دویست  نفر بیشتر نباید باشند دیگر و همین تعداد بودند که به دست امیرالمومنین (سلام الله علیه) و زبیر و اینها اعدام شدند و در گودال انداخته شدند.

مجری:

 خیلی متشکرم کاش وقت داشتیم بیشتر و به تفصیل بیشتری در  همین خصوص بیشتر گفتگو کنیم خیلی مطالب شیرین است در این بحث دوست داریم استفاده کنیم خیلی متشکریم وقتمان به پایان رسید استاد دیگر عذرخواهی می‌کنم ان شاء الله بتوانیم در جلسه بعد هم در خدمت شما باشیم عزیزان بیننده وقتمون کامل به پایان رسیده  است من فقط خداحافظی می‌کنم و دعا برای تعجیل فرج آقا امام  عصر(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) اللهم عجل لولیک الفرج خداحافظ.


آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

تاریخ اسلام جنگ احزاب خندق امیرالمومنین علی ع قریش مدینه عهد و پیمان قتل عام مدینه ابولبابه انصاری توبه یهود بنى‌قریظه